ستایش جونمستایش جونم، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره
محمدصدرا جونممحمدصدرا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره

ناز دونه خونمون ستایش

آخرین روزهای سال91

بهارم و بهارم شادي با خود ميارم شكوفه هاي سفيد گل هاي تازه دارم سه ماه دارم هميشه فروردين اوليشه ارديبهشت و خرداد ماههاي آخريشه       با احساس تو جون می گیرم نباشی من می میرم دوست دارم عزیز دردونه من بهار قشنگ زندگیم ستایشم بودن با تو برامون دنیا دنیا بهاره تمام قشنگی دنیا در دخترم زیبایم خلاصه شده. کم کم این سال عزیز که با حضورت قشنگترش کرده رو به پایانه ما هم امسال سه تایی با هم هستیم ، بابا مهدی امسال مثل سالهای قبل دیگه به اردوی عید نمیره ، بنابراین می تونیم بیشتر با هم خوش باشیم از اداره سوئیت گرفتم ...
28 اسفند 1391

لغات ناقص

            گلی گلیم دخمل گلیم                                                        ستایش ناز نازیم دیگه کامل کامل صحبت میکنه ولی یکسری کلمات رو ناقص میگه خیلی خوشمون میاد ولی سریع درستش رو میگیم که یه وقتی دردونه ام اشتباه یاد نگیره مثلا: پفک : پوک ...
20 اسفند 1391

دیروز و امروزت

ستایشم آسمان با وسعتش تقدیم تو رقص ماهی های دریا مال تو هر چه دارم از تو دارم مهربان زندگیم امروز و فردا مال تو   دختر قشنگم روز به روز به سال جدید سال 1392 نزدیکتر می شیم و برای سومین بار موقع تحویل سال قشنگترین سال برامون تحویل میشه و با وجود عزیزم بهاری ترین بهار زندگیمون رو تجربه می کنیم. راستی تو ماه بهمن 2 تا نی نی به جمعمون اضافه شد اولی نی نی عمو محمود که در تاریخ 11/11/91 روز چهارشنبه در بیمارستان نجمیه به دنیا اومد و نام زیبای زهرا رو از آن خودش کرد . دوم نی نی دختر دایی افسانه در تاریخ 21/11/91 در بیمارستان نمی دونم اسمش چی بود ولی تو خیابون شری...
12 اسفند 1391

دی ماه

عزیز دلم دختر نازنیم هر روز زیباتر ، قشنگ تر ، خانم تر ، باهوش تر ، عاقل تر و بزرگتر می شوی. و لحظه به لحظه روزهای زیبای زندگیت را نظارگر هستیم و با تو شاد و خوشحال زندگی می کنیم. ستایش نازنینم ، تازگیا سر مامان خیلی شلوغ شده نزدیک سال جدید هستیم و در اداره و خانه حسابی درگیر کار و بار هستم. در دی ماه بابا مهدی 6 دی ماه روز جمعه رفت کربلا خیلی اون یک هفته که نبود به هر دومون سخت گذشت آخه اولین بار بود که این همه مدت همدیگه رو ندیدیم شما هم به شکل های مختلف دل تنگی می کردی بابا مهدی برای اربعین رفته بود و وقتی تو تلویزیون نشون می دادند پیاده روی رو می گفتی بابا م...
7 بهمن 1391

بلبل خونه ما

ستایش عزیزم خوشگل مامان این روزها به مانند یک بلبل برای ما صحبت میکنه انقدر قشنگ تمام کلمات رو ادا می کنی که دلمون برات غش میره خاله پریسا بهت میگه مگه تو طوطی هستی که تمام حرف های ما رو تکرار میکنی میگی من طوطیم اسم خودت رو هم میگی ستاره ، یش رو نمی تونی بگی خلاصه شدی ستاره قلبمون دیشب رفته بودیم هیئت برگشتنی میگی غذا نمی دن  آخه من گشنمه  مراسم سخنرانش حاج آقا فاطمی نیا بود  وقتی مراسم تموم شد داشتیم بیرون می اومدیم حاج آقا مردم دورش بودن با ایشون صحبت می کردن بابا مهدی تو رو هم برد حاج آقا دست رو سرت کشید و برات دعای عاقبت به خیری خوند انشااله تند تند بیم...
29 آذر 1391

عکس جدید

ستایشم قشتگم چند عکس از مراحل بزرگ شدنت عشق منی روی یک طاقچه سنگی میون دو قاب رنگی بودن من و ستایش  داره تصویر قشنگی  عکس تو تو قاب خاتم در حصار ی که داره عشق می گیره رنگ ستاره تو شبی که داره مهتاب   داشتیم می رفتیم عروسی دوست بابا مهدی         ستایش مامانی تازگیا یاد گرفته موشی میشه تا دوربین رو می بینه که می خوام عکس بندازم خودشو شبیه موش می کنه     ...
29 آذر 1391

ستایش در اداره مامان

جوجه عسلی من گل باقلی خانوم مامان وبابا ستایش نازنیم روز چهارشنبه هفته گذشته مورخ ١٩/٧/٩١ هیچ کس نبود که نگهت داره منم نمی تونستم مرخصی بگیرم و تو خونه بمونیم تصمیم گرفتم بیارمت ادارمون. شب قبلش تمام وسایل و لباسهاتو آماده کردم صبح از خواب بیدارت کردم لباس پوشیدیم بابا مهدی ما رو تا نوبنیاد آورد و از اونجا به بعد خودمون دوتایی با تاکسی اومدیم اداره مامان از لحظه ای که وارد اداره شدیم می گفتی مامان هوم  یعنی بریم بعد که یواش یواش همکارام اومدن و باهات کلی احوال پرسی کردن دیگه باهاشون دوست شدی اول با هم صبحانه خوردیم بعد رفتی تو هر اتاق یه سرک می کشیدی و می اومدی منم مشغول...
29 آذر 1391

پرنسس کوچولوی من

پرنسس زیبای من                    قشنگترینم هر روز که به عکس های گذشته ات نگاه می کنم به بزرگتر و خانوم شدن روز به روزت بیشتر پی می برم، صورت مثل ماهت رو که نگاه می کنم تمامی قشنگی های دنیا رو تو چشم های شفافت می بینم و آرامش زندگیم را تنها در کنار تو با شیرین زبونی هات حس می کنم، دخترم نازنینم دیگه تمام کلمات رو یاد گرفته بصورت کامل کامل صحبت می کنی و تازه طوطی خونمون هم شدی ، منتظری ببینی از دهن کی چه حرفی در میاد تا دخملیم تکرار کنه. حرف هایی می زنی که آدم بزرگها وقتی می خوان بزنند فکر می کنند ...
6 آذر 1391