ستایش جونمستایش جونم، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه سن داره
محمدصدرا جونممحمدصدرا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

ناز دونه خونمون ستایش

18 ماهگی محمدصدرای من

صدای یک پرواز... فرود یک فرشته... آغاز یک معراج... شروع یک زندگی... و این گونه ماه گردی دیگر،از عمر تو آغاز می شود... بهترین آهنگ زندگی ما،تپش قلب توست... و قشنگ ترین روز،روز شکفتنت... 28 هر ماه برای ما هزاران شهاب آرزو به زمین میاید...   نگاهت را قاب میگیریم ...   و در پس آن لبخند که به ما شور ونشاط زندگی می بخشد...   خدا را شکر می گوییم...   6 ماه مانده به دومین سالگرد آغازت...   ثانیه ها را می شماریم   خرسندیم و به خود میبالیم از داشتنت... عشق مامان عزیز...
11 خرداد 1395

جوونه زدن دندانهای جدید محمدصدرا

پسرک باهوش وشیطون من: خیلی تحرکت زیاد شده...ماشالله به جونت... دیگه کاملا متوجه حرفها میشی... هر چی که بهت می گم سریع می گیری و انجام میدی... خیلی دوست داری کار کنی .. دیشب دیدم خیلی بی حالی و هی بهانه می گیری دندوناتم مدام رو هم فشار می دادی نگاه کردم دیدم دندونای کرسی بالا بغل نیش از هر دو طرف نیشش زده بیرون در سن یکسال و سه ماهگی. عزیزم الهی فدات شم که انقدر درد می کشی آخه کرسیهای دندون پایین هم لثه ات ورم کرده فکر کنم امروز و فردا پایینی ها هم در بیاد. خلاصه الان 10 تا دندون داری خوشگل مامان که مثل مروارید دارن...
26 بهمن 1394

تولدت مبارک گل پسرم

اولین بهار عمرت بی خزان دردانه من....   میگویند آغاز نو شدن آغاز تازه شدن بهار است اما برای من روز میلاد تو سر آغاز فصلی دگر از زندگیست  زود بزرگ نشو مادر. کودکیت را بی حساب می خواهم و در پناهش جوانیم را !  زود بزرگ نشو فرزندم  قهقهه بزن ، جیغ بکش ، گریه کن ، لوس شو ، بچگی کن ، ولی زود بزرگ نشو تمام هستی ام .  آرام آرام پیش برو ، آن سوی سن وسال هیچ خبری نیست گلم. هرچه جلوتر می روی همه چیز تـندتر از تو قدم بر می دارد. حالا هنوز دنیا به پای تو نمی رسد از پاکی . الهی هرگز هم قدمش نشوی هرگز! همیشه از دنیای ما آدم بزرگ ها جلوتر باش ، یک قدم ، دو قدم ، ولی زود بزرگ...
28 دی 1394

صدرا داره 8 تا دندون

سلام سلام صد تا سلام من اومدم با دندونام میخوام نشونتون بدم  صاحب مروارید شدم  یواش یواش و بیصدا  شدم جز کباب خورا....   پسر قشنگم، آرام جانم این روزا کلی وروجک شده دندون در آوردنش یکی از پروسه های سختی بود که خوشبختانه بخ خیر و خوشی تموم شد. مخصوصا دندونهای بالایی که همش دوست داشتی یه چیزی رو گاز بگیری الانم که خوشت میاد وقتی خیلی ذوق می کنی با خواهر جونت که بازی میکنی خودتو میندازی روش داد میزنی و میخوای گازش بگیری در سن 11 ماه و 13 روزگی 8 تا دندون داری 4 تا جلویی بالا و 4 تا جلویی پایین مروارید خوشگل م...
11 آبان 1394

جوونه زدن دندانهای نیش صدرا

    شاهزاده من پسر کوچولوی من بالاخره دندون های مرواریدی پسرم یکی پس از دیگری در حال جونه زدن هستند اول در تاریخ 4 تیرماه دندون های پایین بیرون اومدن وقتی حسشون کردم کلی ذوق کردم بعد جالبه که همه بچه ها دندون های بالاییشون در میاد واسه پسر کوچولوی مامان دندون پایین سمت چپی در اومد. قربون اون دندونای کوچولت بشم عزیزم اواسط مرداد ماه بود که دندون بالا سمت راست نیشش اومد بیرون هنوزم کامل بیرون نیومده در تاریخ 29 مرداد دو تا دندون با هم نیشش اومد بیرون دندون بالا سمت راست و دندون پایین سمت راست در دهن قشنگت مشخص شدن دوست دارم عزیز دلم. ...
14 شهريور 1394

اولین دندانهای شیری

شازده کوچولوی من، عزیز دلم در تاریخ 4 تیر 94 من که انتظار در آوردن دندان های تو را می کشیدم. یکدفعه دیدم بی قراری میکنی مدام بهانه میگیری، دست زدم به لثه هات دیدم بله گل پسر قشنگم دو تا دندون با هم از پایین داره در میاره. کلی ذوق کردم آخه واسه خواهر جون رو حس نکردم چون سرکار می رفتم مامان جون خبر داد خواهرت دندون در آورده . اما مال تو رو خودم حس کردم تازه با خوشحالی به همه خبر دادم فرداش که ماه رمضان هم بود آش دندونی برات پختم و به همه پخش کردم تا گل پسرم راحت دندون در بیاره اینم عکسات عزیر مامان. تمام زندگی منی عشق من ...
11 مرداد 1394

اولین حرکات

کوچولوی ناز من در تاریخ 14.1.94 خونه مامان  جون بودیم که دیدم یه دفعه چرخیدی اول کلی ذوق کردیم بعد گفتیم شاید خواهر جون تو رو چرخونده اخه برای اینکه زودتر راه بیفتی برای قلت زدن مدام تو رو می چرخوند. اما یدفعه دیدم نه خودت داری مچرخی . و این شد شروع چرخیدنت برای رسیدن به هر چیزی که دوست داری. یواش یواش بعد از 2  ماه سینه خیز رفتی خلاصه سینه خیز رفتن دنیایی واسه ماه داره قشنگ مامان نمیدونی چقدر شیرین هستی عزیزم.ی ناز من شرح حال سینه خیز رفتتنت: پای راست و میدی بالا با دست راست و پای چپ خودتو میکشی اینور و انور. خیلی شیرین و قشنگی کوچولو ناز من الانم داری میای و نمیزاری  بنویسم.     ...
7 مرداد 1394

احوالات نی نی ما

پسرم  قند عسلم این مدت که وارد زندگی ما شدی هر روزمون قشنگ تر از روز قبل تو مانند یه فرشته کوجولو زندگیمون رو شاد شاد کردی خواهر مهربونت رو از تنهایی در اوردی و شدی یه همبازی واسه دختر قنشگم. خیلی وقت ندارم حرفهای دلم رو بنویسم جون الان که دارم مینوسیم در حال گریه کردن هستی زیبای من ....................................... من رفتم دوباره اومدم. پسرک من در 2 ماهگی اولین لبخند زیبایش رو به زندگی زد. در سه ماهگی خندهای بلند بلند که دلمون غش می رفت. در چهار ماهگی اولین قلت خوردن که نمی تونستی برگردی و جیغ داد راه می انداختی که برت گردونیم. در پنج ماهگی قلت ها دوبل ...
17 ارديبهشت 1394

تولدت مبارک پسرم

پسر قشنگم نو گل زندگیمون بالاخره روز قشنگ زندگیمون رسید در تاریخ 1393/08/28  روز جهارشنبه به همراه مامان جون بابا مهدی مهربان و خودم رفتیم بیمارستان بقیه اله برای بدنیا آوردن کوچولوی قشنگمون. ساعت 6:30 دقیقه صبح راه افتادیم رفتیم تا ساعت 7:30 دقیقه بیمارستان باشیم خانوم دکتر همه چیزو هماهنگ کرده بود. باباعلی و دایی میثم و  زندایی سارا و دختر مهربونم ستایشم مارو راه انداختن و ما رفتیم به سوی آقا پسر گلم . وقتی رسیدیم بیمارستان بابا مهدی رفت دنبال کارها من هم آماده اتاق عمل شدم. در ساعت  10:30دقیقه صبح پسر نازنی...
19 آذر 1393