پسرکم
"به نام آفریننده مهر و ماه"
پسرک نازم:
زمین در انتظار فصل خزان برگها ،
من در حال شمارش معکوس ،
صفر همیشه پایان نیست گاهی آغاز پرواز است
60 روز دیگر را،تا زاد روز میلادت چشم براهم....
که از لذت داشتنت به اوج بیکرانها پرواز کنم....
روز پنجشنبه 3 مهر 93 به همراه خواهر قشنگت، خاله پریسا
و مامان جون رفتیم واسه گل پسرم سیسمونی بخریم.
کلی برات خرید کردیم و از همه بیشتر کلی هم کیف کردم
دوست داشتم تمام لباس ها و وسایل مغازه ها رو برات
بخرم اما مامان جون گفت بابا بزار به دنیا بیاد ببینیم چقدر
چه چیزهایی اصلا لازم داره. بعد دوباره میایم خرید می کنیم
من هم قبول کردم و فقط وسایل مورد نیاز اولیه رو برات خریدیم.
خواهر جونت یه پتوی خیلی خوش رنگ و قشنگ برات انتخاب
کرد حتی تو خرید لباس هاتم دخترم نظر می داد.
قربون هر دو تا تون برم خیلی دوستون دارم.
شب که اومدم خونه بابا مهدی هم کلی ذوق کرده بود دید
جوراب های کوچولو لباسای پسرونه کوچولو می گفت
چقدر اینا قشنگ هستند. خلاصه ما کلی منتظرت
هستیم و برای اومدنت به دنیا ثانیه شماری می کنیم.
خیلی خیلی دوستون داریم دنیا دنیا
خدایا از اینکه بار دیگه دارم حس مادر بودن رو تجربه
می کنم ازت ممنونم.