تولدت مبارک پسرم
پسر قشنگم نو گل زندگیمون
بالاخره روز قشنگ زندگیمون رسید در تاریخ 1393/08/28 روز جهارشنبه به
همراه مامان جون بابا مهدی مهربان و خودم رفتیم بیمارستان بقیه اله
برای بدنیا آوردن کوچولوی قشنگمون.
ساعت 6:30 دقیقه صبح راه افتادیم رفتیم تا ساعت 7:30 دقیقه
بیمارستان باشیم خانوم دکتر همه چیزو هماهنگ کرده بود.
باباعلی و دایی میثم و زندایی سارا و دختر مهربونم ستایشم مارو
راه انداختن و ما رفتیم به سوی آقا پسر گلم .
وقتی رسیدیم بیمارستان بابا مهدی رفت دنبال کارها من هم آماده
اتاق عمل شدم.
در ساعت 10:30دقیقه صبح پسر نازنینم فرشته دوم زندگیم بدنیا اومد
با شنیدن صدای قشنگت در اتاق عمل خدا دنیا رو بهم داد و برای
بار دوم حس قشنگ مادر شدن رو در کنار نوزاد زیبای حس کردم.
عزیز دلم پسر قشنگم بودنت در کنار خودمون مبارک و به جمع 3
نفری ما که شدیم 4 نفر مبارک.
بعد رفتم ریکاوری و بعدش موقع رفتن به بخش دیدم خاله پریسا،
مامان بزرگ و بابابزرگ و مامان جون پشت در منتظر بودن تا من
بیام بعد رفتیم بخش و اونجا تا ساعت ملاقات منتظر بودم تا دخترم
که دلم براش تنگ شده بود با دایی میثم و زندایی سارا اومدن بعدش
بابا علی اومد.
عمه مهین عمه بابا مهدی هم اومدن خلاصه همه از اومدن پسرم کلی
خوشحال بودن مخصوصا ستایش قشنگم که همه اش نگاهت می کرد
و کلی ذوق زده بود مثل بابا مهدی که هر دو خوشحال بودن.
دخترم یکم هم ناراحت بود از اینکه میدید مامانش رو تخت خوابیده و
سرم بهش وصله دخترم دوست دارم مهربونم.
خلاصه تاریخ 8/28 برای ما شد یک روز زیبا در زندگیمون.
خدای مهربونم ازت ممنونم که فرزندانی خوب سالم و زیبا به من دادی.
خدای خوبم در پناه خودت فرزندانم را حفظ کن.
الهی آمین