9 ماه انتظار ستاره ای
-
- از لحظه ای که با خبر شدیم یه نی نی خوشگل٬ تو شکمم دارم انقدر خوشحال شدیم که نمی دونستیم چه طوری ذوق کنیم با بابا جون مهدی با هم رفتیم آزمایشگاه و مطمئن شدیم که نی نی هست مراقبت ها شروع شد.
- روزها خیلی دیر می گذشت من و بابا جون مهدی لحظه شماری می کردیم و هر ٢ ماه یه بار می رفتیم صدای قلبم نی نی رو گوش می کردیم و می آمدیم خونه کلی ذوق می کردیم
- دکتر نی نی من دکتر زینا افراسیاب بود که مطبش تو خیابون دولت هست و با ذوق کردن ما کلی اونم ذوق م کرد.
-
هفته 15 بودیم رفتیم دکتر ببینیم نی نی خوشگل ما دخملی یا پسملی دیدیم یه دختمل خوشگل و ناز خدا بهمون داده که باباجون مهدی انقدر خوشحال بود که ۲ تا دسته گل خریده بود یکی واسه مامانی یکی واسه دختملیمون
تو این روزهای قشنگ که لحظه به لحظه انتظار می کشیدیم هفته 20 رسید که دختمل ناز ناز ما تو شیچم مامانی تکون خورد انقدر ذوق کردم ۴ تا لگد به فاصله ۲ ثانیه انقدر ذوق کردم که سریع به بابا جون مهدی زنگ زدم و گفتم اونم خیلی خوشحال شد که بالاخره نی نی ما شیطنتش شروع شد
هر روز که می گذشت ما انتظار می کشیدیم تکون خوردنهای نی نی بیشتر می شد.
تو هفته 34 بودم که رفتیم برای خرید وسایل نی نی و چیدن اتاق خوابش اولین چیزی که براش گرفتیم ۲ جفت جوراب و تعدادی اسباب بازی بود بعد با مامان جون حوا و بابا جون مهدی و بابا علی و خاله لیلا و خودم و نی نیمون رفتیم سیسمونی خریدم همه چی خریدم از لباس و پتو شیشه شیر و پستونک و .... بعد از چند روز دیگه هم با بابا مهدی رفتیم دلاوران و سرویس خواب دختملی رو سفارش دادیم .
روزها می گذشت و ما لحظه شماری می کردیم برای دیدن روی ماه دختملون تا اینکه بالاخره خانم دکتر ما روز اومدن قشنگترین بهاری ترین اتفاق زندگیمونو مشخص کرد روز یکشنبه رفتیم مطب و دکتر گفت روز چهارشنبه ساعت 12:30 دقیقه بیمارستان نجمیه باشید و ساعت ۱۴ نی نی به این دنیای زیبا بیاد.