ستایش جونمستایش جونم، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره
محمدصدرا جونممحمدصدرا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره

ناز دونه خونمون ستایش

سفر در نوروز سال 1395

دنیای امروز ما با خاطرات و وجود گرم فرزندانم بهشت زمینی شده است. سال 1395 ،   س ال میمون ،    رنگ سال صورتی  لحظه تحویل سال روز یکشنبه ساعت 8 صفر دقیقه و 12 ثانیه نوروز امسال ما در شهر زیبای اهواز تحویل شد. محمد صدرای عزیزم دومین نوروز قشنگش رو تماشا کرد. ستایش نازنینم ششمین نوروز  رو سپری کرد. بچه های قشنگم خیلی خیلی دوستتان داریم از اینکه یک سفر دیگه با هم راهی شدیم خیلی بهمون خوش گذشت . 27 اسفند 94 حرکت کردیم به سمت اهواز و در صبح 28 رسیدیم به شهر گرم و قشنگ اهواز ...
18 فروردين 1395

اولین سفر 4نفری به مشهد مقدس

به نام خداوند ایزد منان روز دوشنبه 1394/11/19 بابا مهدی زنگ زد خونه گفت خیلی دلش هوای امام رضا جان رو کرده بریم یک روزه مشهد و برگردیم من و خواهر جون هم از خدا خواسته سریع پذیرفتیم و بابایی خودش همه کارها رو کرد بلیط گرفت برای اینکه آقا صدرا زیاد اذیت نشه بلیط هواپیما گرفت که سریع هم برسیم و هتل هم رزرو کرد برای پنجشنبه 22 بهمن 1394 . روز چهارشنبه شب با ستایشم ساکها رو بستیم و آماده سفر شدیم و صبح روز پنجشنبه زود بیدار شدیم تا به فرودگاه بریم آخه روز 22 بهمن راهپیمایی هم بود تمام راههای منتهی به فرودگاه رو می خواستن ببندد ...
26 بهمن 1394

زیارت حضرت معصومه(س)

یک هفته قبل از اینکه بریم مشهد کنار خواهر امام رضا،حضرت معصومه بودیم که با خاله لیلا و امیر مهدی، مائده و مامان جون رفته بودیم. ستایش در تصویر: قربون اون لبخند قشنگت برم عزیزم. نازنینم در کنار مائده که خیلی دوستش داری هر جا مائده باشه میگی ما هم بریم و امیر مهدی . هممون در حرم حضرت معصومه (س) و باز هم زیارتمون قبول.     ...
15 تير 1392

ستایش در تصویر

زیارت قبول ستایش خانوم ستایش در حیاط پا برهنه میگفتی دارم تو کربلا راه میرم ایشالا با همدیگه میریم عزیزم دو تا ستایش که با هم خیلی دوست بودن مشکل اینجا بود که هر کدوم دستشویی داشتن اون یکی هم میگفت منم دارم گشنشون میشد هر دو با هم گشنه میشدن خلاصه هر چی یکشون می خواست اون یکی آمده برای درخواست تکراری و ............... هر سری که من وضو میگرفتم ستایش خانوم هم باید وضو میگرفت در حال وضو گرفتن دخملی بالای دستشویی بازار بین المللی مشهد، گلی دختملون هر چی بازی میدید می خواست سوار شه اینم از ماشین سواریش       ...
15 تير 1392

زیارت خورشید ایران

نازنین فرشته من نیمه اول ماه شعبان بهمون خیلی خوش گذشت، مدام در زیارت یا تفریح بودیم روز دوشنبه 10 تیرماه 1392 با ستایشم دوتایی از طرف اداره بابایی رفتیم به زیارت امام رضا(ع) مشهد مقدس رفتیم راه آهن و از اونجا سوار قطار شدیم و با هم رفتیم تو قطار دوستای خوبی پیدا کردیم هم مامانی و گلی دخترم که قرار شد باهم دیگه باشیم تا هیچ کدوممون تنها نباشیم، ستایش خانومی با دوستاش به نامهای فاطمه و ستایش خیلی بهش خوش گذشت تا برسیم مشهد با هم دیگه بازی می کردن خلاصه این چند روزی که مشهد بودیم ستایش کلی دوست پیدا کرد و همه با هم خیلی خوب بازی میکردن من هم با مامان های دخملیا دوست شدیم و هیچکدوممون...
15 تير 1392

یک زیارت

عزیز دلم نازنین دخترم روز پنجشنبه با هم دیگه با بابا مهدی و مامان بزرگ و بابا بزرگ از طرف اداره بابایی رفتیم قم خیلی خوش گذشت این اولین بار بود که با هم سوار اتوبوس شدیم اولش که خواب بودی بعدش هم دوست داشتی مدام بازی کنی خسته که می شدی می گفتی مامان اوهم یعنی بریم الهی قربونت برم که بریم رو یاد نمی گیری. رفتیم قم و ضریح امام حسین که آماده شده بود تا به کربلا فرستاده بشه رو دیدیم خیلی خیلی زیبا و قشنگ بود ایشالا یه روز بریم از نزدیک زیارت کنیم بابا مهدی می گفت وقتی بردت تو حرم حضرت معصومه بابا که بوس می کرد و دست میکشید رو صورتش تو هم همین کار رو تکرار می کردی. خلاصه خیلی بهمون خوش گذشت ...
22 مهر 1391

یک هفته تعطیلی

نازنین دخترم شیرین تر از عسلم یک هفته با تو بودن برام چه زود گذشت چه لذت شیرینی است که لحظه هایم را با تو سپری کنم شاهد تمام شیرین کاری هایت باشم دوست دارم و از تمام وجودم به تو عشق می ورزم از هفته پیش سه شنبه تعطیلات من شروع شد تا امروز که اومدم سرکار چهارشنبه من و تو و خاله پریسا رفتیم برای بابا مهدی بابا علی و بابابزرگ کادوی روز پدر خریدیم پنجشنبه شب شام خونه عمو محمود دعوت بودیم اونجا کلی بازی کردی وقتی اومدیم تو ماشین که بیام خونمون همین که نشستیم تو ماشین به قول خودت مایین خوابت برد الهی قربونت برم که مثل فرشته ها می خوابی رو...
16 خرداد 1391