ستایشم نگرانتم
دخملی من
یکشنبه ١٩ تیر ٩٠ مامان جون حوا رفت مشهد تمام دلش پیش ستایشم بود مدام می گفت مواظب باش نرم بیام ببینم چیزیش شده غذا برا فرداش درست کردم خلاصه کلی سر ما حرف زد و رفت
دوز دوشنبه خاله پریسا نگهت داشت باهات بازی کرد اما امروز گفت مادر ناهید اومد که الان زنگ زدم گفت هنوز نتونستن بخوابونت خیلی نگرانتم دلم خیلی شور می زنه برات تمام فکرم پیش تو مامانی
الهی قربونت برم هر چی می گم بخوابونیدش میگه نمی خوابه صدای نق نقت رو از پشت تلفن شنیدم دلمو انگار تیکه تیکه کردن عزیز دلم بنده خدا اونم بلد نیست خدا کنه بتونه بخوابونت
دوست دارم دلبر من تا تو بزرگ بشی من فکر کنم هیچ جونی برام نمونه
عاشقونه دوست دارم دخترکم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی