تولد بابایی
نازنینم فرشته آسمانم
دخترم خویم ستایشم
روز چهارشنبه ۲ آذر ۹۰ از سرکار ۱ ساعت مرخصی گرفتم تا برم میدان ولیعصر و برای بابا مهدی که شب تولدش بود کادو بخرم
از طرف خودمون یعنی من و دخملی : یه بلوتوث هنسفیری گرفتم
مامان جون : یه پلیور
دایی میثم و خاله پریسا : تاپ و شلوارک آدیداس
عمه مهسا: قاب عکس
عمو محمود: شلوار کتان
مامان بزرگ: 50 هزار تومان پول دادن
دست همشون درد نکنه خلاصه بابا جون کلی کادو جمع کرد شب پنجشنبه کلی هم بهمون خوش گذشت ولی من خیلی خسته شدم چون تند تند رفتم خونه به تمیز کردن مشغول شدم بعدش هم به غذا درست کردن و آماده کردن کیک و میوه و
تنقلات تولد
ستایش خانوم همه مدام می خواست بره تو کیک یا شمع ها که روشن بودن رو برداره
آخی عزیزم نمی دونی که شمع ها دستت رو می سوزنن ولی ما نمی زاریم که دستای کوچولی دخمل
بسوزه چون خیلی دوست داریم عزیز دوردونه من
ستایشم هوا خیلی سرده الانم که تو اداره هستم داره برف میاد
دیروز بخاطر یک یه دونه ام نیومدم سرکار یکم حالت خوب نبود از پنجشنبه شب
کمی تب داشتی دیروز هر چی زنگ زدم مطب دکتر کرامتی نبود رفته بود مکه تازه اومده مجبور شدم ببرمت بیمارستان چمران با بابایی بردیمت اونجا ولی دکترش هیچی حالیش نبود یه سری داروی بی خودی داد .
وقتی اومدیم خونه خدا رو شکر تبت قطع شده بود خیلی خوشحال شدم خدا رو شکر امروز روز اول محرم ستایشم هم آماده سینه زدن چون خیلی خوب یاد گرفته دخترم سینه زدن برای امامون امام حسین عزیزمون
دوست دارم خوشگل مامان