و اما ستایشم
ستایش قشنگم سیندرلای من
با اومدن دادشیت اولش یه جوری عجیب بودی نمی دونستم ذوق میکنی یا ناراحتی.
اما الان داداشت رو خیلی خیلی دوست داری و میگی من اول تو دنیا داداشم رو دوست دارم
عزیز مهربون کلی با صدرا بازی میکنی با هم ذوق می کنی تازگیا که بغلش میکنی میبریش
این ور و اون ور بعضی وقتا هم حسادت که خوب اونم طبیعی البته یه سری کارهای عجیب هم
انجام میدی که اونا فقط تا خاطرات ذهنم ثبتش میکنم دخترکم.
خیلی خوشحالم از اینکه امسال میری پیش دبستانی و از اینکه میبینم میوه زندگیم انقدر بزرگ
شده که بره مدرسه دیگه داری یواش یواش واسه خودت خانومی میشی دلبر من.
نازنینم از بعضی لحاظ دوست ندارم دخترم بزرگ بشه ولی وقتی اشتیاق تو رو واسه بزرگ شدن
میبینم کلی ذوق می کنم که بزرگ و خانوم بشی بانوی من.
تازه به قول خودت میخوای در آینده مامان بشی . ان شا اله
کلاس زبانت هم میری تازه کلی هم پیشرفت کردی .
دیروز رفتیم خونه خاله پریسا و موهای قشنگت رو کوتاه کردیم دیگه خیلی بلند شده بود
دوستی داشتی کوتاهش کنیم همش می گفتی موهامو کوتاه کوتاه کن مامان.
خیلی خیلی دوست داریم عشق زندگیمون.