روزها
ستایش ناز ناز نازی
دخملک لوس ما یه شعر یاد گرفته البته نه کامل
شعر ببیی میگه
ستایش: به به
دنبه داری :
ستایش نه نه
پس چرا می گی :
ستایش: به به
دوست داریم با این به و نه گفتن دل هم رو بردی
کلمات مامان و بابا رو هم دیگه درست تلفظ می کنی
دخملیم تو همه چی تعادل داره آهنگ که می زاریم شروع می کنی به رقصیدن تازه
میگی همه دست بزنند
مداحی که می زاریم الکی دستت رو می زاری جلوی چشمات داری گریه می کنی و بعد
سینه می زنی.
جمعه شب ٥ اسفند ٩٠ تولد خاله پریسا بود
عمه اینا و عمو و خانواده عمو حامد هم بودن
کلی رقصیدی با هلنا دو تایی اجازه هم نمی دادی هیچ کس هلنا رو بغل کنه تا بغلش می کردیم
کلی داد و هوار راه می انداختی و می گفتی که باید تو رو بغل کنیم
قربون این حسادت های قشنگت بشم چقدر شیرینی ستایش
خیلی دوست داریم
بابا مهدی که همه اش ازت می پرسه من کیم تو هم می گی بابایی
کلی کیف می کنه و بغل بعدشم بوسه بارونت می کنه .
هر کسی تو خونه دعوات می کنه می ری سراغ مامان جون نق نق می کنی و
او ن کس رو نشون می دی یعنی مامان جون دعواش کنه که چرا دخترم رو اذیت می کنید.
مامان بزرگ هم که مدام برات لباس های مدل مدل می خره و میاره تنت میکنه
خلاصه خوش به حالت ستایش خانوم با این همه هوادارانت که هیچکس
نمیتونه بهت حرفی بزنه
همه با هم کلی باهات کیف می کنیم خیلی دوست داریم
بابا علی که میگه خدایا از این دختر صدتا به من بده صبح ها که می برمت اونجا
بابا علی می دوه برات بالش میاره روتم پتو میکشه میگه بچه سردش میشه
میگم بابا این گرمایی میگه حرف نزن سردش میشه.
از خدا میخوام یه دختر خیلی خوب و خانوم بشی، صالح بشی
تا ما همیشه به وجودت افتخار کنیمر مطمئن هستم که میشی الان که کلی دلبری
میکنی کلی هم یه دونه ای مثل تو هیچوقت دیگه پیدانمیشه
دوست داریم دنیا دنیا