احوالات ستایش در عروسی عمه مهسا
نازدونه من دوردونه من
روز پنجشنبه گذشته 22 تیر ماه 1391 عروسی عمه مهسا بود
دخترمون یه لباس عروسی تنت بود که کلی با اون خود نمایی کردی
از روی سن پایین نمی اومدی همون جا هر آهنگی که می زدن کلی رقصیدی
بعدش هم اومدی پایین ظرف بستنی رو گرفتی شروع کردی به بستنی خوردن و لباست رو کثیف
کردن .
ما هم همش دنبالت مثل همیشه مامان جون بیشتر از همه پی کارهات
خانوم چند بار جاشو کثیف کرد و مامان جونو به زحمت انداخت .
ماشالا عمه هم خوشگل شده بود خیلی بهمون خوش گذشت
مخصوصا ستایش خانوم وقتی سوار ماشین شدیم که بریم دنبال ماشین عروس
تا نشستیم و ماشین راه افتاد ستایش خانوم از خستگی خوابش برد.
ایشا لا همیشه به عروسی باشی عزیزم
یه روز خودت عروس بشی ایشالا
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی