بلبل خونه ما
ستایش عزیزم خوشگل مامان
این روزها به مانند یک بلبل برای ما صحبت میکنه
انقدر قشنگ تمام کلمات رو ادا می کنی که دلمون برات غش میره
خاله پریسا بهت میگه مگه تو طوطی هستی که تمام حرف های ما رو تکرار میکنی
میگی من طوطیم
اسم خودت رو هم میگی ستاره ، یش رو نمی تونی بگی خلاصه شدی ستاره قلبمون
دیشب رفته بودیم هیئت برگشتنی میگی غذا نمی دن آخه من گشنمه
مراسم سخنرانش حاج آقا فاطمی نیا بود وقتی مراسم تموم شد داشتیم بیرون
می اومدیم حاج آقا مردم دورش بودن با ایشون صحبت می کردن بابا مهدی تو رو هم
برد حاج آقا دست رو سرت کشید و برات دعای عاقبت به خیری خوند انشااله
تند تند بیم گوبه منو نخوره،
خراب کاری که میکنی جلوترش میای میگی منو دعوا نکنیا منو دعوا نکنیا
چند روز پیش سرم درد میکرد اومدی گفتی من اذیتت کردم
بهت غذا میدم بخوری میگی مامان غذا بده بخوم تا توپل بشم
دیشب محمد حسین اومد خونمون باهات بازی کنه مامان جون بهش پرتقال داد گفتم من
سرما خوردم نمی خورم تو هم تند تند میگفتی سرما خورده منم مریضم سرما خوردم ببرم دکتر
دوا بخورم
دوست داریم ستایش به ماشین بابا مهدی میگی ماشین منه سمند منه
عزیز دلم چقدر دوست داریم خدایا شکرت بخاطر این نعمت شیرین که به ما عطا کردی
خودت برامون حفظش کن از تمام بلایا دورش کن
چه روزهای قشنگی رو داریم در کنار هم با وجود دختر قشنگمون می گذرونیم
خلاصه مثل یه دختر خانوم کامل قشنگه قشنگ دیگه صحبت میکنی
الان که دارم اینو می نویسم 2 سال و 2 ماه و 27 روز و 7 ساعت و 5 دقیقه و 41 ثانیه سن داری
ماشالا همه چی رو هم میفهمی و می دونی
از خدای مهربونم می خوام دخترم رو سالم و سلامت حفظش کنه