خدایا دخترم زودتر خوب بشه
امروز صبح که اومدم سرکار خیلی نگران دخملیم بودم اومدنی داروهاتو دادم خوردی بعد اومدم
اصلا حوصله نداری خیلی بدت می یاد بهت دارو می دم کلی هم گریه می کنی
الهی فدای اون چشمای قشنگت بشم الهی دردت بیاد به مامانت و نبینم دخترم حالش بده
ساعت ١٠ زنگ زدم مامان جون حوا حالتو بپرسم دیدم خیلی ناراحته قبلم داشت می ایستاد گفتم ستایش حالش خوب نیست گریه کرد و گفت: همه اش می خوابه براش سوپ درست کردم میکس کردم به زور دادم خورد با یک لیوان آب میوه
گفتم:باشه امروز زود می یام خونه بعد گفتم بابا خوب داروهاش خواب آور دیگه بخاطر همین می خوابه
یکم دلداریش دادم گفت :باید ببریش یه دکتر بهتر تا زودتر خوب بشه
بعد بهش گفتم :دیروز غروب زنگ زدم مطب دکتر کرامتی باهاش صحبت کردم و گفتم که بدنش دون دون قرمز ریخته بیرون
گفت : خوب داره خوب میشه بهتون گفته بودم که دون دون میزنه یکی دو روز دیگه خوب میشه.
مامان جون گفت به بابا علی گفته یه خروس بگیریم بکشیم که فعلا یه خونی ریخته باشیم .
مامان جون حوا یکم خیالش راحت شد و گفت پس زود بیا خونه .
منتظرم ساعت ١٢:٣٠ بشه بیام پیش شیرین عسلم
منم زنگ زدم به بابا مهدی کلی غر زدم که باید هر چی سریعتر برات یه گوسفند بکشیم
بنده خدا به مجید زجاجی گفته بود بکشه که بده به خیریه اونم گذاشته رفته مکه و نیست
بابا مهدی هم گفت تا آخر هفته حتما برات یه گوسفند میکشیم .
خدایا تور خدا تو رو به بزرگی و عظمتت فرشته کوچولوی من هر چی زود تر خوب بشه
امامزاده پنج تن هم برات آش نزر کردم که ببرم اونجا پخش کنم.
عشق و جون منی ستایش از خدا میخوام که همیشی همیشه سلامت نگهت داره دخترم