ستایش جونمستایش جونم، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره
محمدصدرا جونممحمدصدرا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره

ناز دونه خونمون ستایش

اتفاقات یک هفته ای

1390/7/25 11:55
نویسنده : مامانی
268 بازدید
اشتراک گذاری

ستایشم گل بهار من

 

این خنده هایی که طعم عسل می دهند و قلب آسمان را آب می کنند ، ای کاش همیشه در چهره ات باقی بمانند !

 

از هفته پیش تا الان سرم خیلی شلوغ بود به خاطر همین اصلا نتونستم به وبمون سر بزنم

روز شنبه ١٦/ مهر/ ٩٠ صبح از اداره یک ساعت مرخصی گرفتم تا با خاله پریسا و آقا حامد رفتیم

بازار برای خرید حلقه سرویس و کادوی من و دایی میثم برای خاله جون

روز یکشنبه غروب رفتیم محضر روز میلاد امام رضا(ع) بود خاله جون عقد کرد یه چیزهایی جالب بود اینکه

خاله اینا همون جایی که ما آزمایش دادیم اونا هم اونجا آزمایش دادن از همون جایی که ما حلقه خریدیم

اونا هم از همون جا حلقه خریدن و از همه جالب تر اینکه همون محضری که ما عقد کردیم اونا هم همونجا

عقد کردن همش بصورت اتفاقی اتفاق افتاد و من و بابا مهدی تا وارد محضر شدیم یاد خودمون افتادیم.

یاد روز عقد خودمون روی همون صندلی ها با همون آخوندی که خطبه رو برامون خوند تا در دل ما عشق

رو بوجود آورد.

روز دوشنبه دخملم حالش خوب نبود غروب بردیمت پیش دکتر کرامتی یک سری دارو نوشت برات گرفتیم

هنوز داری می خوری و متاسفانه هنوز خوب نشدی

سه شنبه و چهارشنبه رو هم در حال آماده کردن وسایل برای جشن خاله بودیم

و پنجشنبه تولد دنیز و آریا بود رفتیم خونه عمه من اونجا کلی طبق معمول نانای کردی

روز جمعه صبح رفتم کفشتو عوض کردیم بعد خونه مامان جون میوه ها رو آماده کردیم و بعد من رفتم

آرایشگاه تا برای جشن آماده شدیم خیلی خوش گذشت

امیدوارم خواهرم خوشبخت بشه نازنینم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان رانيا
24 مهر 90 14:18
خاله جونت خوشبخت شه مثل ماماني و بابايي
الی جون
26 مهر 90 0:38
مبارک خالش باشه ایشالا خوشبخت بشن قربون نانای کردن ستایشم برم