ستایش جونمستایش جونم، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره
محمدصدرا جونممحمدصدرا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره

ناز دونه خونمون ستایش

ما رفتیم زیارت امام رضا جان

بالاخره دخترمون رو در سن ١ سالگی برای اولین بار بردیم پا بوس آقامون امام رضا(ع) روز پنجشنبه ٩ مهر ٩٠ ساعت ٦:٥٥ دقیقه صبح بلیط قطار داشتیم ساعت ساعت ٥:٣٠ دقیقه رفتیم آژانس گرفتیم رفتیم دنبال محمد صدرا با مامان و باباش و ٦ تایی با هم حرکت کردیم رفتیم به سمت راه آهن. برای اینکه دخملی و محمدصدرا خسته نشن قطار پردیس بیلیط گرفتیم که ٧ ساعت برسیم اما متاسفانه تاخیر داشت و ما ٩ ساعته رسیدیم . توی راه ستایشم بیشتر خوابید و محمد صدرا خیلی مامان باباش رو خسته کرد چون نمی خوابید ستایش خانوم هم وقتی بیدار بود مدام می خواست تو قطار راه بره خیلی همه با خندیدیم دو تا فیلم دیدیم که یکی اش رو م...
9 آبان 1390

مسافرت 1

نازنینم بهارم امید زندگیم با تو تمامی سفرهای من حتی در پاییز و زمستان به طراوات بهار و به سر سبزی و گرمی تابستان و به تمیزی باران در پاییز و به سفیدی زمستان هستند   روز چهارشنبه ٢٢/٤/٩٠ تصمیم گرفتیم بریم باغ آقا جون گفتیم پنجشنبه صبح نماز می خونیم راه می افتیم . غروب چهارشنبه با خاله پریسا رفتیم مقبره الشهدا جشن بود تولد حضرت علی اکبر(ع) بود تا اذان اونجا بودیم بعد رفتیم خونه مامان جون وسایلمون رو برداشتیم رفتیم خونه خودمون شام درست کردم با بابا جون مهدی خوردیم خانمی خوابش گرفت رفتیم بخوابونیمش خودمم خوابم برد دیگه صبح ساعت ٤:٣٠ دقیق بیدار شدیم وسایلمون رو آماده کردیم رفتیم اول رفتیم مامان جون حوا از مشهد تاز...
13 مهر 1390

تعطیلات 3 روزه

گل دخترم تاج سرم  عزیز دردونم   برای اولین بار بردیمت باغ آقا جون تو ابهر روستای ازناب اونجا خیلی قشنگه یه خونه خیلی قشنگ داره با یه باغ انگور که یه درخت گردو هم توش داره هر سال تابستان می ریم اونجا و در انگور چینی کمک می کنیم من خاطرات خیلی قشنگی از دوران کودکی اونجا دارم که از رفتن به اونجا خیلی لذت می برم . حالا پنجشنبه ساعت 18  مورخ 12/3/90 راه افتادیم تا بریم اونجا آب و هوا مون عوض بشه تازه ساعت ۹ شب رسیدیم کرج به قدری ترافیک بود تصمیم گرفتیم بریم خونه خاله رقیه تا فردا صبح حرکت کنیم بریم تماس گرفتیم و رفتیم اونجا شب اونجا موندیم صبح ساعت ۷ حرکت کردیم رفتیم از اونجا که دخملی من ددیی هست ...
18 خرداد 1390

اولین مسافرت شمالی نی نی من

گل گل مامان اولین مسافرت تو بردیمت شمال در ٣ ماهگی من و تو مامان جون حوا بابا علی و دایی زبی با هم  رفتیم بابا جون مهدی نیومد چون من تو مرخصی ٦ ماهه بودم و وسط هفته بود بخاطر همین باباجون نتونست بیاد یک روزه رفتیم و برگشتیم خیلی خوش گذشت چون بعد از یک سال من رفتم مسافرت رفتیم ساری خونه مامان زن عمو بنده خدا مامانش خانم برزگر کلی ازمون پذیرایی کرد و هوای تو فسقلی رو هم داشت چون هوا سرد بود تو هم چوچلو بودی باید خیلی ازت مراقبت می کردیم اونجا باغ پرتقال بردیمت و دریا  که ازت   عکس انداختیم عکسش رو هم برات گذاشتم. خلاصه این اولین مسافرت یک روزه نازگل مامانی بود. اینم ۲ عکس تنهایی از گلی بهار م...
18 خرداد 1390

یه سفر شمالی دیگه

هستی من             همه چیز من                 زندگی من              عمر من  هفته دوم اسفند ۸۹  روز چهارشنبه قرار شد با بابا جون مهدی سه تایی بریم شمال ویلای عمو محسن صبح زود حاضر شدیم وسایلمون رو جمع کردیم و با هم راه افتادیم رفتیم به سمت رامسر چون هوا سرد بود و برف شدیدی هم اومده بود روزهای قبل قرار شد از سمت کرج بریم آخرای اتوبان همت بودیم که گفتم بریم با مادرجون ناهید و عمه مهسا و پدربزرگ رو هم ببریم بابا...
24 ارديبهشت 1390

اولین عیدانه و سیزده بدر

دختر نازنینم امسال بهترین عید و داشتیم چون هر جا می رفتیم عید دیدنی با دختر گلم با بابا جون مهدی ۳ تایی با هم می رفتیم  سال تحویل ساعت ۲ و 50 دقیقه و 45 ثانیه روز دوشنبه بود و خونه بابا علی و مامان جون حوا بودیم و صبح فردا رفتیم خونه آقا جون راستی کلی هم از همه عیدی می گرفتی   و بعد رفتیم خونه مادر جون ناهید ناهار اونجا بودیم با عمو محمود و زنعمو و عمه مهسا و شب رفتیم خونه عمه مهین عمه بابا جون مهدی خلاصه با حضورت کلی به ما شادابی دادی و سیزده به در هم رفتیم پارک جمشیدیه با کل دایی ها و خاله های من و خانواده خودم راستی عمه مهسا هم به جمع فامیل های من اضافه شده چون ازدواج کرد با پسر دایی مامان...
21 ارديبهشت 1390