تولدت مبارک عزیزم

2 سال پر از خنده و شادی گذشت

2 سال پر از روزهای خوش گذشت

2 سال پر از نگرانی های مادرانه و پدرانه گذشت

برای ما باورش سخت است

اما....................

3 سالگی با روزهای قشنگش شروع شد

3 سالگی با اتفاقات خوب و بدش شروع شد

3 سالگی با لحظه های خوش و حرکات جدید و حرف های جدید ستایشم شروع شد

پس..............

عزیز دلم دخمل زیبای من پرنسس قشنگم شروع 3 سالگی مبارک

روز پنجشنبه 30 شهریور 1391 به اتفاق دوستانت یه جشن کوچولو برات گرفتیم

عزیزم دخترم چقدر ذوق میکردی به قدری نانای کردی که آخرش دیگه خسته و کلافه شده بودی

و نسبت به هر شب دیگه خیلی زود خوابیدی

کیک تولدت رو که عمو حامد آورد می گفتی بزاریم روی میز و برش نداریم

تا می خواستیم برداریم بزاریم تو یخچال که آب نشه نمی زاشتی آخر همونجا

موند تا حواست که پرت مهمونات شد بردم گذاشتم تو یخچال تا لحظه فوت

کردن شمع هات.

برای فوت کردن شمع ها خیلی تلاش کردی دلبرم دوست دارم خیلی خوشگل

فوت می کردی آخر سر با کمک امیر مهدی و نازنین تونستی همه رو

خاموش کنی

وقتی روی کیک تولدت فشفشه ها رو روشن کردیم اول ترسیدی و می خواستی

فرار کنی بعدش که خوشت اومد می گفتی دو دو دو یعنی دوباره

آخر شب هم که دیگه مهمونا رفته بودن رفتی داشتی برای بابا مهدی تعریف 

می کردی و می گفتی من تشیدم من تشیدم  ، ترسیدم رو هم از اینجا 

یاد گرفتی الهی قربون شیرین زبونیت بشم. 

روز جمعه که اصل روز تولدت بود صبح که از خواب بیدار شدی اول رفتی سراغ آهنگ هات

گفتی نا نا  ما هم برات گذاشتیم بعد صبحانه خوردی بعد شمع بیارید فوت کنم

برات آوردیم و فوت کردی

غروب هم بردیمت بیرون که برات کادوی تولدت ماشین شارژی بخریم که پیدا نکردیم

برات یه سویشرت خوشگل خریدیم شام خوردیم برگشتیم خونه

دوست داریم ستایش و تمام سعیمون رو می کنیم تا همه چیزای خوب رو برات تهیه کنیم .

روز تولد تو برای من قشنگترین روز هستش و بیشتر از همه خوشحال میشم که

تولد بچهمه