ستایش جونمستایش جونم، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره
محمدصدرا جونممحمدصدرا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره

ناز دونه خونمون ستایش

روزهایی که گذشت

1392/6/18 12:18
نویسنده : مامانی
233 بازدید
اشتراک گذاری

 rainbow_bang

عزیز دلم، فرشته کوچک من

دیگه ماشااله داری یواش یواش بزرگ میشی. یه وقتایی به خودم میگم: ستایش کی بزرگ شد که اینقدر خانوم شده. دیگه تو کارهامون نظر میده، تو لباس پوشیدن، غذا درست کرد، بیرون رفتن و خلاصه خیلی کارهای دیگه که حاکی از بزرگ شدنته.ballerina_1

همیشه دوست داری برات لاک بزنیم، البته اگه بهت اجازه بدیم خودت برمیداری و این کارو هم خودت انجام میدی قرتی خانوم.

حتی زمانی که می خوای بری دستشویی بهم میگی خودم برم، کارت رو میکنی وقتی میخوای خودت رو بشوری کلی شلوارتو خیس میکنی بعد دستاتو میشوری و میای بیرون من هم باید اول شلوارتو عوض کنم.

خیلی دوست دارم که انقدر بزرگ شدی مستقل میشه عزیز مامان.

دختر طلا کلی شیرین زبونی میکنی یه حرفایی میزنی که آدم کلی خنده به لبهامون میاد.

با وسایل اتاقت بازی میکنی، ظرفهاتو میچینی توی فنجونات آب میرزی مدام میدی بهمون بخوریم مثلا چایی ما هم می خوریم البته مجبوریم بخوریم چون مثلا چایی دیگه

موبایلتو بر میداری شروع میکنی به حرف زدن سلام و احوالپرسی میکنی و چه خبر میگی و درمورد عروسک هات که اذیتت میکنند حرف میزنی که بچه هاتن.

به تمیزی دستشویی خیلی حساسی اگه دستشویی کثیف باشه نمیری اگه هم بری کلی اوق میزنی و غر میزنی که حالم داره بهم میخوره زود باش زود باش.

حمام رو هم خیلی دوست داری تا میگم ستایش بریم حموم میدویی لباساتو در میاری میری تو حموم و میشنی تو وان و شروع به آب بازی میکنی.autumn_umbrella_1b

عاشق تولد و کیک و شمع هستی الان که نزدیک تولدت داریم میشیم هر روز میگی کی تولدم دوستامو چرا دعوت نمی کنی، تولد امیر مهدی تند و تند می خواستی شمع ها رو فوت کنی میگفتی تولد منه دیگه گفتیم بابا تولد تو یک ماه دیگه است خلاصه دخترم عشق تولده .heart_balloonslace_cake_hearts

وقتی هم ازت میپرسم می خوایم بریم بیرون کجا بریم میگی بریم تاپ و سرسره

دوست دارم عزیز مامان.

دلتنگی های من، بی قراری های دل من، تویی تمام وجود من.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)