شب قدر بیست و سوم
ستایش عزیزیم فرشته کوچولوی من
چه شب قدر خوبی داشتیم ما دو تایی
امسال شب قدرش با سالهای گذشته خیلی فرق داشت امسال خدا یک فرشته کوچولو تو خونه ما گذاشت تا کلی شکر گذار خدا باشیم
دیشب شب بیست و سوم ماه رمضان شب قدر بود و یکی از فرشته ها که روی زمین بودن تو
خونه ما بود دوستش دارم یه عالمه هر چی بگم بازم کمه
خدایا ازت ممنوم و مچکر خدایا به بزرگی خودت دعاها و احیای ما رو قبول کن
من و ستایش خانومی خونه بودیم بابا مهدی هم رفته بود مسجد انصار خانوم هی می خوابید و بیدار میشد یکم بازی می کرد بعد دوباره می خوایید
وقتی هم بیدار بود نمی گذاشت ما دعا بخونیم مفاتیح می خواست بگیره قرآن رو از دستم
می گرفت دوست داشت پاره کنه کاغذشم بخوره
مجبور بودم جمع کنم تا خانوم بخوابه بعد ادامه بدم
دیشب دوتایی خیلی دعا کردیم ستایشم دستای کوچولوش رو گرفت رو به آسمون و با هم دعا کردیم من دعا می کردم ستایش تو دل مثل دریاش آمین می گفت
خدا حاجت دل همه کسانی که شب زنده داری کردن رو بده همه مریضا رو شفا بده
به تمام پدر و مادرها سلامتی بده خصوصا پدر و مادر خودم که خیلی دوستشون دارم
حاجت دل خاله الهام و خاله زهرا رو هم بده
خدایا از همه قبول کن از منه بنده نا چیزت هم قبول کن دوست دارم خدای مهربونم که خیلی بزرگ و با
عظمت هستی
بعد با هم گفتیم آمین یا رب العالمین