ستایش جونمستایش جونم، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره
محمدصدرا جونممحمدصدرا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

ناز دونه خونمون ستایش

روزهای کودکی ستایش

عکس های دختر خوشکلم در حالت های مختلف :   اینم از بستی خوردنت :   موقع رفتن به مهمونی تند و تند ازت عکس انداختم قربون تو با این عینکت عزیزم       داشتیم می رفتیم مهمونی عید دیدنی تو ماشین مامان جون ژست بهت یاد می داد تو هم ادا در می اوردی و عکس می گرفتیم ازت. >www.kalfaz.blogfa.com   این هم از تعجبت چون دایی میثم رفته بود برات بستنی خرید خوشحال شدی   حوصله ات سر رفته بود در یک روز بهاری در اردیبهشت 91 رفتیم حیاط بازی کردی و عکس گرفتیم &nb...
19 ارديبهشت 1391

خرابکاری ستایش خانوم

گل گلی مامانی وقتی صداش در نمی یاد و پیداش نیست یعنی در حال خرابکاریه چند روز پیش تو آشپزخونه مشغول شام درست کردن بودم هر صدات کردم دخملم ستایشم دیدم خبری نیست رفتم دیدم بله جعبه دستمال کاغذی رو خالی کرده پشت مبل نشسته و تا منو دیدی گفتی مامان با ناراحتی تمام دستمال ها رو نشونم می دادی اینم عکسهایی از خرابکاریت:   ستایشمون پشیمون از کاری که کرده   اینجا هیجانی شدی می خواستی تعریف کنی چه اتفاقی افتاده.   در این عکس مشغول بازی بودی تا منو دیدی می خواستی بلند شی ...
17 ارديبهشت 1391

تولد مامان زینب

امروز خورشید درخشان‌تر است و آسمان آبی‌تر نسیم زندگی را به پرواز می‌کشد و پرنده آواز جدید می‌سراید امروز بهاری دیگر است در روز تولد من در میلاد کسی که با دیدن دخترش چشمانش بارانی می شود امروز را شادتر خواهم بود و دلم را به میهمانی آسمان خواهم برد جشنی برای خودم، دخترم و همسرم تمامی گلها و سبزه‌ها در میهمانی ما خواهند سرود ای مهربان‌ترین میلادت مبارک   ستایشم کلی خودمو تحویل گرفتم ، امروز مامان زینب وارد سن 27 سالگی شد روز تولدم روز های قشنگ زندگیم که با بودن تو پر از گلهای رنگارنگ شده معنای زندگیم در این...
11 ارديبهشت 1391

لغت جدید

ستایش قشنگم قشنگ ترین شکوفه های عمرم روز به روز دخترمون دایره لغاتیش رو تکمیل می کنه ما هم کلی کیف می کنیم هر کس سمت خودش رو دوست داره مدام از دهن دخملیم بشنوه : کمک: تم مائده: مائنه ماشین : مائین حیاط: ایا خوراکی یا گشنت که هستش می گی : دست روی دهن  می گی هام هام هام هام الهی قربون حرکاتت بشم دلبرم خیلی دوست دارم حالا که یاد کارهات می افتم دلم برات غش میره دوست داشتم الان پیشم بودی بوسه بارونت می کردم   ...
11 ارديبهشت 1391

کلمات جدید

ناز گلی من دخمل خوشگلم تازگیا کلمات ناقص جدید یاد گرفته و کلید قلب منو تو دستای خودت نگه داشتی   قربون این تلفظ قشنگت برم  در سن ١٨ ماهگی تمام تازه دو روزه وارد ١٩ ماهگی شدی: دایی: دا مامان زینب : مامان نینب خاله :‌  عمو  وقتی میگیم بگو پریسا می گی عموووووووو همین جوری هم می کشی دوست دارم دوباره: دو ایناها‌:‌ ایناها اومد: اومد وای که چقدر دلم برات تنگ میشه وقتی یاد این مدل حرف زدنت می افتم خیلی دوست داریم ستایش واقعا خیلی دوست داشتنی هستی که همه دلشون برات تنگ میشه تازگیا شیرین کاری های دیگه ای هم می کنی سر غ...
3 ارديبهشت 1391

اولین کوتاهی مو

خورشید عالم تابم ای گرماده زندگیم       ستایش نازنیم  در تاریخ 17/1/91 روز پنج شنبه در سن 18 ماهگی صبح با مامان جون بردیمت  آریشگاه رادا خانومی که فقط کارش اصلاح موی کودک بود موهای طلایی و فرفری خوشگلت رو کوتاه کرد در عرض چند ثانیه کل موهاتو کوتاه کرد اصلا متوجه نشدی که کی موهات کوتاه شد کلی هم وسیله دادیم دستت تا حواست به اونها گرم باشه که یه وقت گریه نکنی یا نترسی اول گفتم برات گرد بزنه بد دیدم که نمی زاری مدام شونه کنم یک   کم کوتاه ترش کرد به قول خودشون کرنلیش کرد . دوست نداشتم موهاتو کوتاه کنم ولی همه می گفتن : باید...
28 فروردين 1391

عکس های عیدانه

میکنم هر لحظه بر عکست نگاهی                                        تا ببینم که چقدر ناز و قشنگی میکنم هر لحظه من شکر خدایم                                        که دارم دختری با نام ستایش       17...
26 فروردين 1391

واکسن 18 ماهگی در ایام عید

بهاری ترین بهارم گل خوشبوی ما از اونجایی که ستایشم در ٣١ شهریور ٨٩ چشمان زیبایش را به روی این دنیا باز کرد واکسن  ٦ ماهگی و ١٨ ماهگی با آخر سال مواجه شد چه واکسن سختی بود این واکسن ١٨ ماهگی ستایشم رو روز دوشنبه ٧ فروردین ٩١ بردیم درمانگاه قائم اونجا واکسن زدی . اولش فقط همون درد سوزن بود که خوردی ولی بعد از ساعت حدود ١٥ بعد از ظهر درد شروع شد الهی فدای تو بشم چه دردی کشیدی با خاله پریسا و عمو حامد و خودمون رفتیم بالای کوه تفریح کنیم که از دماغمون در اومد شام هم خونه عمو محود دعوت بودیم که نرفتیم طب شدید همراه با درد نمی تونستی پای چپت رو تکون بدی دست که بهش می خورد صدای ...
23 فروردين 1391

عیدانه 91

  عید نوروز امسال هم به خیر و خوشی تمام شد و ما مسافرت جایی نرفتیم سال تحویل امسال خونه مامان بزرگینا بودیم شب عید هم خونه مامان جون طبق روال هر سال شب عید خونه مامان جون سبزی پلو با ماهی خوردیم خیلی هم خوش مزه بود . بعد از شام هم رفتیم خونه مامان بزرگ عمو محموداینا و مهسا اینا هم اونجا بودن شب همه دور هم جمع بودیم خوش گذشت تا صبح که سال تحویل شد همه به هم دیگه عید رو تبریک گفتیم آجیل و میوه خوردیم ناهار خونه خاله رقیه من بودیم با مامان جون قرار گذاشتیم رفتیم اونجا خلاصه روز اول به عید دیدنی گذشت و شب رفتیم خونه خودمون تا روز جمعه ناهار ها یه جا دعوت بودیم و شام ها هم یه ...
23 فروردين 1391