ستایش جونمستایش جونم، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره
محمدصدرا جونممحمدصدرا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره

ناز دونه خونمون ستایش

تولد نی نی زهرا

                                               خـــــواب می بینـــــم   دنیـــــا مــــال مـــن اســــت بیــــدار میشـــــوم و تـــــو تعبیـــرش میکنـــــی   بـــــا چشمـــــان زیبایت! روز پنجشنبه 10/11/92، نی نی کوچولومون زهرا ناز نازی یکساله شد و ما شب تولدش رو جشن گرفتیم  درکنار مامان و بابای مهربونش. ما، عمه مهساو مامان بزرگ و بابا ب...
15 بهمن 1392

ستایش در دنیای بازی

روز یکشنبه 29/10/92 من و ستایش و بابا مهدی با هم رفتیم شهر بازی از روز جمعه به گلی دختر قول دادیم ببریمش دنیای بازی و این قول در روز یکشنبه به وقوع پیوست. اولش از شلوغی کلی هیجان زده شده بودی و فقط نگاه میکردی بعدش یه بازی که سوار شدی و کلی کیف کردی دیگه تند و تند می گفتی اینو سوار شم یا اون یکی رو سوار شم . ما هم تا اونجا که تونستیم بازی هایی رو که برای سن دخملم بود  سوارش کردیم. بابا مهدی هم یه راند مسابقه بوکس رفت که اونم بقدری خسته شد که نا نداشت. منم از این دنیای بازی استفاده کردم و با ستایش گلی ماشین بازیشو...
2 بهمن 1392

واسه دخترم

دختر داشتن یعنی کمدی پر از دامن های رنگی و چین چینی دختر داشتن یعنی اتاقی پر از عروسکهای ریز و درشت دختر داشتن یعنی یه میز توالت پر از کشها و گل سرهای رنگی رنگی دختر داشتن یعنی پچ پچ های شبانه مادر و دختر دختر داشتن یعنی لاکهای رنگی دختر داشتن یعنی رنگهای شاد شاد شاد دختر داشتن یعنی خریدهای خیلی زیاد و قشنگ دختر داشتن یعنی جلوی همه مغازه ها ایستادن دختر داشتن یعنی رقص و خنده های از ته دل و موهای بلند و لباسهای زیبا و کمد پر از لباس و ناخنهای همیشه لاک زده و گوشواره و تل و . . . دختر داشتن یعنی همه چی و در یک کلام یعنی عشق ازت ممنونم که دختر شدی و ازت م...
18 آذر 1392

ستایشم در تصویر

نازگل مامان اینم عکس های هدیه های تولدت، البته با تاخیر ...                       نازنیم در حرم شاه عبدالعظیم در حیاط حرم   اینم از اون ژست های زورکی دخملیه بالاخره اینم یه ژسته دیگه از گلبهار من ... ستایش و اتاقش       ...
9 آذر 1392

ستایش در باغ وحش

آبان ماه بود که با خاله لیلا امیر مهدی و مائده رفتیم باغ وحش ارم اینم عکس دخملیم اول که حیونا رو دید کلی ذوق کرده بود خصوصا میمون که براش خیلی جالب بود با شتر ستایش گلیم فیل رو هم دوست داشت. ولی آخرش دیگه خسته شده بود و دوست داشت زودتر برگردیم.                 ...
9 آذر 1392

شایلین

شایلین کوچولوی ما در شهریور ماه 1392 بدنیا اومد عروسک کوچولو هم ماه ستایش گلی البته یه نی نی شهریوری دیگه هم به اسم ارسلان کوچولو هم ب ا اومدنش خوشحالمون کرد ولی عکسش رو ندارم. اینم از شایلین روزهای اول .......... ...
9 آذر 1392

احوالات ستایش

فرشته کوچک من نازنین بهار زندگیم این روزها هر چی میگذره دخترم بزرگتر میشه حرفهای جدید می زنه عین آدم بزرگا چه کیفی داره خدایا که هر روز بچه ام جلوی چشممون رشد میکنه ازت ممنونم خدای خوبم خلاصه ستایش خانوم دیگه خانومی شده واسه خودش دیشب  بابامهدی می گفت کاملا بزرگ شدن ستایشم رو احساس می کنم و ستایش یک کلمه جدید یاد گرفت احساس و در همون لحظه که در حال خوردن شیر دنت بود شیرش که تموم شد اومد جلو و گفت مامان من احساس می کنم دلم بازم شیر می خواد. کلی خندیدم از اینکه یه طوطی شیرین زبون تو خونه قشنگمون داریم. از اتفاقات خوب در ماه مهر عروسی خ...
25 آبان 1392

ستایش 3 ساله شد

 سالگی مبارک گل گلدونمون امید زندگیمون روز پنجشنبه 28 شهریور 92 ساعت 16 بعد از ظهر تولدت برگزار شد. بخاطر اینکه روز تولد اصلیت که امروزه وسط هفته بود مجبور شدیم آخر هفته قبل از تولدت رو جشن بگیریم خیلی خوب بود خیلی خوش گذشت، با اون پیرهن خوشگلت عین فرشته ها شده بودی عزیزم ار روز سه شنبه مرخصی گرفته بودم خونه بودم تا با خاله پریسای مهربون تمام کارها رو انجام بدیم ، اول از همه خونه رو مرتب کردیم لیست مهمونا رو آماده کردیم ، یکسری سفارش ها برای خرید رو به دایی میثم سپردیم تا برامون آوردش. راستی روز دوشنبه با خاله پریسا رفتیم شیرینی ...
31 شهريور 1392

روز تولد تو

  خیلی خوشحالم از اینکه تو به دنیا اومدی دنیا فهمید که توانگار نیمه گمشده منی زندگی خیلی خوبه چونکه خدا تو رو داده. روز تولدت برام فرشته اش رو فرستاده خدا مهربونی کرد تو رو سپرد دست خودم دستت رو گرفتم و فهمیدم عاشقت شدم آورده دنیا یه دونه اون یه دونه پیش منه خدا فرشته هاشو که نمی سپره دست همه تو نمی یومدی پیشم من عاشق کی میشدم بخاطر اومدنت یه دنیا ممنون توام خدا مهربونی کرد که عشق مادر و پدر شدن رو در وجود ما روشن کرد. چنان این عشق در وجودمون روز به روز زیاد میشه که فرشته کوچولومونو میخوایم غورتش بدیم بره برسه به قلبمون که ببینه 2 تا قلب اگه می تپه و تپش...
31 شهريور 1392