ستایش جونمستایش جونم، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره
محمدصدرا جونممحمدصدرا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره

ناز دونه خونمون ستایش

مسافری از بهشت

    خدایا این فرشته مهربان کیست که از آسمان برایم هدیه کرده ای؟ این چه گلی است که در هر چهار فصل گل است ؟ این چه ماهی است که در روزها هم در آسمان است و نور میدهد؟ این چه چهره ای است که در آن پر از روشنایی و زیبایی است؟ این چه پروانه ای است که اینقدر رنگارنگ و زیباست؟ این چه ستاره ای است که در بین تمام ستاره ها درخشان تر است؟ خدایا این چه عشقی است که جانم دیوانه او شده؟ چقدر مهربان است مهر و محبت در وجود اوست. هدیه خداوند برای من از بهشت است ، فرشته ای که مسافر بهشت است. خدا برایم این مسافر را از بهشت فرستاده تا برای همیشه  این مسافردر قلبم بماند.او بهشت را دیده و می داند چقدر زیباست! خدایا این مس...
25 شهريور 1392

روزهایی که گذشت

  عزیز دلم، فرشته کوچک من دیگه ماشااله داری یواش یواش بزرگ میشی. یه وقتایی به خودم میگم: ستایش کی بزرگ شد که اینقدر خانوم شده. دیگه تو کارهامون نظر میده، تو لباس پوشیدن، غذا درست کرد، بیرون رفتن و خلاصه خیلی کارهای دیگه که حاکی از بزرگ شدنته. همیشه دوست داری برات لاک بزنیم، البته اگه بهت اجازه بدیم خودت برمیداری و این کارو هم خودت انجام میدی قرتی خانوم. حتی زمانی که می خوای بری دستشویی بهم میگی خودم برم، کارت رو میکنی وقتی میخوای خودت رو بشوری کلی شلوارتو خیس میکنی بعد دستاتو میشوری و میای بیرون من هم باید اول شلوارتو عوض کنم. خیلی دوست دارم که انقدر بزرگ شدی مستقل میشه عزیز مامان. دختر طلا کلی ...
18 شهريور 1392

به یاد تو!

    من هر روز و هر لحظه با یاد تو هستم، نگرانت می شوم، که دخترم چه می کند؟ کجاست؟ عزیز دلم، گاهی اوقات هوس می کنم ای کاش در کنارم بودی و در آغوشت می گرفتمت تا احساست کنم. پس! پنجره اتاقم را باز می کنم تا شاید هوای نفس های فرزندم را استشمام کنم. از خداوند خواستم:                        تنهاییت برای من ...                        غصه هایت...
16 شهريور 1392

چه ماهی است شهریور زیبا؟؟

فرشته کوچولوی من یواش یواش داریم به جشن تولدت نزدیک می شیم دخملیم 3 سالگی تموم میشه وارد 4 میشه. نازنین گلم، من چقدر خوشبختم!!! اين فرشته ساده است و خط خطي ست سر به زير و يك كمي خجالتي ست بوي سيب مي دهد ‏‏، لباس او دامنش حرير سبز و صورتي ست گوشواره هايش از ستاره است تاجش از شهاب سنگ قيمتي ست سرمه هاي نقطه چين چشم هایش ريزه هايي از طلاست‏‏‏ ، زينتي ست تكه اي بهشت توي دستش است خنده هاي كوچكش قيامتي ست دشمني هميشه در كمين اوست دشمنش، بد و حسود و لعنتي ست هاج و واج مانده روي اين زمين او فرشته اي غريب و پاپتي ست * اين فرشته راستش خود تويي ستایشم قصه فرشته ات حكا...
12 شهريور 1392

دوست دارم

بذار بگم تا غافلگیریت کنم، عزیزم که چقدر دوست دارم و چه قدر خوشحالم که 21 روز دیگر تولد نازدونه امه. نازنین دخترم آدما همیشه نیاز به دلگرمی دارن، دلگرمی میتونه با چند کلمه یا حرف و ... باشه که ما تو زندگیمون با وجود تو همه دلگرمی ها رو داریم، ارزش زندگی به بودن در کنار بچه هاست تا با دلهای بزرگ و احساس های آسمانی زندگی کنیم. آدم هایی که بچه های قشنگ در کنارشون زندگی می کنند بهشون میگن آدم های آسمانی که بارانی زندگی می کنند. ما هیچ وقت دلهره باریدن بارون رو نداریم چون ایمان داریم قشنگ ترین بهار در خانه ماست. من به این جمله ایمان دارم که خداوند مهربون برای ه...
10 شهريور 1392

دو تا کوچولو

عزیز مامان خوشگلم ستایشم تو این ماه 2 تا نی نی خوشگل به فامیل اضافه شد، اول از همه یه قند عسل شیرین پسر آقا ارسلان در تاریخ 2 شهریور 92 پا به دنیای قشنگمون گذاشت. دوم هم یه دندون مروارید، خانوم طلا در تاریخ 7 شهریور در بیمارستان میلاد شایلین خانوم اومدن و دنیای آبی رو دیدن . وقتی رفتیم دیدن نی نی ها کلی ذوق می کردی می دیدی انقدر کوچولو هستند بعد اومدی پیشم گفتی مامان نازش کردم. بعدش دویدی رفتی بغل مامان جون نشستی و شایلین رو نگاه می کردی . شایلین کوچولو عین یه عروسک خوشگل با چشمهای بسته کنار مامانش خوابیده بود. شقایق هم کلی ذوق می کرد. که خواهر کوچ...
10 شهريور 1392

ستایش و روزه هاش

گلی گلی ما این روزها که همه در حال عبادت و روزه داری هستند خانوم خانومای ما هم هر از گاهی هوس روزه گرفتن می کنه اول تصمیم میگیری هیچی نخری میگی روزه ام بعد شروع به خوردن میکنی اما بازم روزه هستی . نماز هم که می خونیم تا سجاده پهن می کنم می دویی میگی اول من بخونم اینم از مدل نماز خوندنت ، تند و تند هم موقع وضو گرفتن باید بزارمت بالای ظرفشویی تا بتونی وضو بگیری . پنجشنبه مهمون داشتیم کلی ذوق میکردی خیلی خسته شده بودم مامان جون گفت بابا چه خبر انقدر مهمون دعوت کردی دیگه نمی خواد مهمونی بدی سریع جواب دادی: مامان جون بزار دعوت کنه دیگه ، مهمون بیاد خونمون ...
30 تير 1392

ماه مبارک رمضان

ستایش نازنینم دختر بهتر از برگ گلم امروز چهارمین روز از ماه رمضان است و به لطف خداوند توانستیم تا امروز  به میهمانی پروردگارمان برویم تو هم تا اونجایی که بشه با ما همراهی می کنی:  بعضی سحرها بیدار میشی. شب ها غذای سحرمون را تست می کنی. نزدیک افطار که میشه هیچی نمی خوری میگی من هم لوزه ام . تو چیدن سفره افطار کمک می کنی. عزیزم حدود یک هفته است که مریض شدی از وقتی از مشهد برگشتیم تب شدیدی کردی که همه رو کلی نگران خودت کرده بودی روز یکشنبه بردیمت پیش دکتر کرامتی کلی دارو داد و گفت گلوت عفونت کرده و چیزی هم نمی خوردی   اما انگار با هیچ دارویی تبت پایین ن...
22 تير 1392

باغ گیلاس

جمعه 7 تیرماه 1392 همه با هم با مامان جون باباعلی، خاله پریسا عمو حامد، دایی میثم و زن دایی سارا رفتیم باغ گیلاس و آلبالو ستایشم کلی اونجا بازی کرد  و گیلاس خورد البته با احتیاط چون سابقه مریضی خوردن گیلاس رو داشتی خیلی مواظب بودم که زیاده روی نکنه نازدونمون. ستایش سبد به دست در کنار دایی میثم قربون این ژست های قشنگت         ...
15 تير 1392

زیارت حضرت معصومه(س)

یک هفته قبل از اینکه بریم مشهد کنار خواهر امام رضا،حضرت معصومه بودیم که با خاله لیلا و امیر مهدی، مائده و مامان جون رفته بودیم. ستایش در تصویر: قربون اون لبخند قشنگت برم عزیزم. نازنینم در کنار مائده که خیلی دوستش داری هر جا مائده باشه میگی ما هم بریم و امیر مهدی . هممون در حرم حضرت معصومه (س) و باز هم زیارتمون قبول.     ...
15 تير 1392