تولد ستایشم
لبخند زدی و آسمان آبی شد
شبهای قشنگ مهر مهتابی شد
پروانه پس از تولدت زیبایت
تا آخر عمر غرق بی تابی شد
تولد تولد تولدت مبارک مبارک مبارک تولدت مبارک
عشق من
ستایشم
یک سالگیت مبارک دلبر و دوردونه من
روز چهارشنبه از سرکار رفتم خونه مامان جون دنبالت ، قرار شد بابا علی بعد از ظهر بره میوه های تولد رو
بخره با یک سری خرید هم انجام بده منم با خاله پریسا رفتیم آرایشگاه از اونجا هم رفتیم کادوی تولدت
رو خاله و دایی میثم خریدن .
شب وقتی اومدم خونه با بابا مهدی شام خوردیم ، خاله پریسا با مائده اومدن خونه ما کلی بادکنک باد کردیم و خونه رو آمده کردیم بعد شروع کردیم به الویه درست کردن .
موادش رو با هم آمده کردیم دستشون درد نکنه بعد رفتیم خوابیدیم صبح پنجشنبه یک سری خرید داشتیم
بابا مهدی رفت دنبال خریدا مامان جون گفت ستایش رو بیار ببرم حمام بعد خاله پریسا با مائده و امیر مهدی و الهام اومدن خونه ما شروع کردیم به تزئین کردن خونه
بادکنک ها رو زدیم ، الویه رو آماده کردیم ، میوه ها رو روی میز چیدیم و ژله ها رو تزئین کردیم ماکارونی
رو هم مامان جون زحمتش رو کشید درست کرد .
بعد بابا مهدی خرید ها رو آورد ساندیچ ها رو با هم درست کردیم همه چیز رو روی میز چیدیم
ناهار رفتیم خونه مامان جون خوردیم دوباره اومدیم خونه بابا مهدی آماده شد منم آماده شدم
ستایشم هم آماده کردیم . تا ساعت 15:30 دقیقه عکاس اومد تا از ستایش خانم عکس بگیره
دخملی انقدر اذیت کرد تا عکس بگیره اصلا یک جا ثابت نمی موندی مدام می خواستی راه بری
انقدر صدات کردیم ستایش ستایش تا بخندی ازت عکس بگیره نفسمون داشت در می اومد خلاصه زورکی چند تا عکس بنده خدا ازت گرفت . خداحافظی کرد و رفت
دیگه یواش یواش مهمونامون اومدن ساعت 17:3 دقیقه بابا مهدی کیک تولدت رو آورد
و جشن ما شروع شد خیلی خوش گذشت عزیزم خیلی کیف کردی اما خیلی هم خسته شدی
به زور بیدار نگهت داشتم تا مامان جون حوا کیک رو آورد تا شمع روی کیکت رو فوت کردی
وسط جشن خوابت گرفت به قدری سفت خوابیدی که هیچ صدایی نمی شنیدی تا بالاخره
آخر مراسم که می خواستیم کادو ها رو باز کنیم بیدار شدی و ۳ تایی با بابا جون مهدی و من با هم
کادوهاتو باز کردیم
خاله لیلا با امیر مهدی و مائده
خاله رقیه با فاطمه
عمه زهرا با دنیز و آریا
عمه فاطمه با هانیه و هلنا
عمه مهین
زن دایی خدیجه با افسانه و سمانه
زن دایی فرشته با فاطمه
زن دایی مژگان با مهسا
زن دایی فاطمه با شقایق
زن عمو فیروزه با محمد امین
افرزو خانوم با مهدی
مریم جون با رضوان
الهام جون
خاله جون پریسا
عمه جون مهسا
مامان جون حوا
زن عمو
مادر جون ناهید
مهمونهای ما بودن تو جشن سالگی دخترم مهمونهای دیگه ای هم داشتیم اما نیومدن
دختر عزیزم امیدوارم سال های سال زیر سایه خداوند متعال سر بلند پیروز و سر افراز باشی
و دختری سالم صالح و باشی
از خدای منان خواهان عاقبت به خیری دخترم هستم دوست دارم زندگی من