ستایش و پایان پیش دبستانی
گلی دخترم عشق مامانی به امید خدای مهربون پیش دبستانی تموم شد و در تاریخ 6 خرداد 1395 از طرف موسسه یه جشن پایان پیش دبستانی براتو گرفتند. این جشن در مرکزتفریحی تیرازه برگزار شد. دخترم با دوستاش کلی کیف کرد. کلی تو جشن بالا و پایین پریدی و کلی رقصیدین بادکنک بازی کردین سرود هایی که با مریم جون تمرین کرده بودین رو خوندین و من خوشحال از اینکه یک بار دیگه با داداشی کنار تو خوشحال شاهد شادی تو بودم و بابا مهدی که صبح ما رو رسوند اونجا و رفت زنگ میزد و میپرسید دخترم چیکار میکنه مدام سراغ دخملیشو میگرفت. دوست داریم خیلی خیلی زیاد دلبر مامان. اینم عکسای خوشگلم ...
18 ماهگی محمدصدرای من
صدای یک پرواز... فرود یک فرشته... آغاز یک معراج... شروع یک زندگی... و این گونه ماه گردی دیگر،از عمر تو آغاز می شود... بهترین آهنگ زندگی ما،تپش قلب توست... و قشنگ ترین روز،روز شکفتنت... 28 هر ماه برای ما هزاران شهاب آرزو به زمین میاید... نگاهت را قاب میگیریم ... و در پس آن لبخند که به ما شور ونشاط زندگی می بخشد... خدا را شکر می گوییم... 6 ماه مانده به دومین سالگرد آغازت... ثانیه ها را می شماریم خرسندیم و به خود میبالیم از داشتنت... عشق مامان عزیز...
بلبلای خونمون
سلام به قشنگترین گلهای زندگیم بچه های قشنگ من هر روز بزرگ و بزرگتر میشن شیرینیشون زندگیمون رو زیباتر میکنه پسر یکساله و نیم من حرف های قشنگ میزنه دختر شش سال و نیم من آماده برای رفتن به مدرسه دوستون داریم و عاشقانه لذت های دنیا را با شما می چشیم. هر روز تو اینترنت سرچ می کنم واسه مدرسه، که جا ثبت نام کنم دخملمو، چند تا مدرسه پیدا کردم قرار با بابا مهدی بریم و ببینیم برنامه هاشون به چه صورت تا دخترم رو ثبت نام کنیم. احوالات امروز من برای تنها دلیل زندگیم. ...
سفر در نوروز سال 1395
دنیای امروز ما با خاطرات و وجود گرم فرزندانم بهشت زمینی شده است. سال 1395 ، س ال میمون ، رنگ سال صورتی لحظه تحویل سال روز یکشنبه ساعت 8 صفر دقیقه و 12 ثانیه نوروز امسال ما در شهر زیبای اهواز تحویل شد. محمد صدرای عزیزم دومین نوروز قشنگش رو تماشا کرد. ستایش نازنینم ششمین نوروز رو سپری کرد. بچه های قشنگم خیلی خیلی دوستتان داریم از اینکه یک سفر دیگه با هم راهی شدیم خیلی بهمون خوش گذشت . 27 اسفند 94 حرکت کردیم به سمت اهواز و در صبح 28 رسیدیم به شهر گرم و قشنگ اهواز ...
جوونه زدن دندانهای جدید محمدصدرا
پسرک باهوش وشیطون من: خیلی تحرکت زیاد شده...ماشالله به جونت... دیگه کاملا متوجه حرفها میشی... هر چی که بهت می گم سریع می گیری و انجام میدی... خیلی دوست داری کار کنی .. دیشب دیدم خیلی بی حالی و هی بهانه می گیری دندوناتم مدام رو هم فشار می دادی نگاه کردم دیدم دندونای کرسی بالا بغل نیش از هر دو طرف نیشش زده بیرون در سن یکسال و سه ماهگی. عزیزم الهی فدات شم که انقدر درد می کشی آخه کرسیهای دندون پایین هم لثه ات ورم کرده فکر کنم امروز و فردا پایینی ها هم در بیاد. خلاصه الان 10 تا دندون داری خوشگل مامان که مثل مروارید دارن...
عکسهای اولین سفر 4 نفره مشهد مقدس
اولین سفر 4نفری به مشهد مقدس
به نام خداوند ایزد منان روز دوشنبه 1394/11/19 بابا مهدی زنگ زد خونه گفت خیلی دلش هوای امام رضا جان رو کرده بریم یک روزه مشهد و برگردیم من و خواهر جون هم از خدا خواسته سریع پذیرفتیم و بابایی خودش همه کارها رو کرد بلیط گرفت برای اینکه آقا صدرا زیاد اذیت نشه بلیط هواپیما گرفت که سریع هم برسیم و هتل هم رزرو کرد برای پنجشنبه 22 بهمن 1394 . روز چهارشنبه شب با ستایشم ساکها رو بستیم و آماده سفر شدیم و صبح روز پنجشنبه زود بیدار شدیم تا به فرودگاه بریم آخه روز 22 بهمن راهپیمایی هم بود تمام راههای منتهی به فرودگاه رو می خواستن ببندد ...
تولدت مبارک گل پسرم
اولین بهار عمرت بی خزان دردانه من.... میگویند آغاز نو شدن آغاز تازه شدن بهار است اما برای من روز میلاد تو سر آغاز فصلی دگر از زندگیست زود بزرگ نشو مادر. کودکیت را بی حساب می خواهم و در پناهش جوانیم را ! زود بزرگ نشو فرزندم قهقهه بزن ، جیغ بکش ، گریه کن ، لوس شو ، بچگی کن ، ولی زود بزرگ نشو تمام هستی ام . آرام آرام پیش برو ، آن سوی سن وسال هیچ خبری نیست گلم. هرچه جلوتر می روی همه چیز تـندتر از تو قدم بر می دارد. حالا هنوز دنیا به پای تو نمی رسد از پاکی . الهی هرگز هم قدمش نشوی هرگز! همیشه از دنیای ما آدم بزرگ ها جلوتر باش ، یک قدم ، دو قدم ، ولی زود بزرگ...