ستایش جونمستایش جونم، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره
محمدصدرا جونممحمدصدرا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره

ناز دونه خونمون ستایش

اومدنت

  توی بهترین لحظه های زندگیمون بودنت بود بی شک، تو اومدی شدی بهونه قشنگ برای زندگی می نویسم برایت، برای فرداهات، تا بدونی که اومدنت برامون ساخت دنیایی شیرین لحظه هایی خوشمزه تر از شیرینی تو پیش من نشستی مثل فرشته ها شاد تو قلبمم نوشتم همیشه باید باشی شاد برات دعا می کنم قشنگترین بهارو ...
8 مهر 1391

چگونه پاسخ کودکان را درباره خدا به درستی جواب دهیم؟؟

  بیش‌تر کودکان، با طرح سوال‌های غیرمنتظره درباره‌ موضوعات مختلفی از جمله خدا، موجب شگفتی بزرگسالان می‌شوند. مشکل بسیاری از کودکان، این است که والدین‌شان، انرژی آن‌ها را صرف همه چیز، از کلاس‌های هنری و ورزشی گرفته تا رایانه می‌کنند، اما از درس ایمان غافل‌اند. آن‌ها فراموش می‌کنند که آن‌چه می‌گویند و عمل می‌کنند یا نمی‌گویند و عمل می‌کنند، تاثیر ماندگاری بر کودک می‌گذارد.   چه‌طور به  زندگی کودکان رنگ معنویت بزنیم؟ بهترین راه ارتقای زندگی معنوی کودکان، راحت و آشکار حرف زدن درباره خداست. اصل کلی که بیش‌تر کا...
8 مهر 1391

نامه دلتنگی

سلام به تنها باغ گلم ستایش سلام به تک ستاره قلبم دخترم نمی دونم چرا احساس کردم دلم برات تنگه شده امروز بعد از دو سال که ساعت ١٣:٣٠  ساعت کاریم تمون می شد و می اومدم خونه به امید اینکه دخترم منتظرمه ، تا زنگ آیفون رو می زنم بدو بدو میاد دم در صدا میزنه مامان ، مامان منم از پایین  جواب می دادم جانم و میگفتی بیا بیا منم بدو بدو بعضی وقتا با آسانسور بعضی وقتا با پله می اومدم پیشت. از امروز ساعت کاریم مثل بقیه همکارام میشه ساعت شیر دهی تموم شد و ساعت کاریم شدتا ١٤:٣٠ نمی دونم چرا این یک ساعت برام خیلی میاد. شاید چون هنوز از شیر نگرفتمت دیشب...
1 مهر 1391

تولدت مبارک عزیزم

2 سال پر از خنده و شادی گذشت 2 سال پر از روزهای خوش گذشت 2 سال پر از نگرانی های مادرانه و پدرانه گذشت برای ما باورش سخت است اما.................... 3 سالگی با روزهای قشنگش شروع شد 3 سالگی با اتفاقات خوب و بدش شروع شد 3 سالگی با لحظه های خوش و حرکات جدید و حرف های جدید ستایشم شروع شد پس.............. عزیز دلم دخمل زیبای من پرنسس قشنگم شروع 3 سالگی مبارک روز پنجشنبه 30 شهریور 1391 به اتفاق دوستانت یه جشن کوچولو برات گرفتیم عزیزم دخترم چقدر ذوق میکردی به قدری نانای کردی که آخرش دیگه خسته و کلافه شده بودی و نسب...
1 مهر 1391

لحظه شماری

گل بهار من ستایش خندان من دختر زیباترین لبخند خداست ، تبریک به دردانه ام که زیباترین لبخند خدایی است روز دختر به تک دخترم قشنگترینم مبارک باد
29 شهريور 1391

راه های افزایش ضریب هوشی کودکان

         شما دلتان می‌خواهد بچه‌های باهوشی داشته باشید یا نه؟ احتمالاً مثل هر پدر و مادر دیگری می‌گویید: بله. اما باهوش بودن، ذاتی است یا اکتسابی؟ سوال اصلی بحث، همین است و جوابش اینکه: با وجود تاثیر عوامل ژنتیکی در تعیین سطح هوش بچه‌ها، تازه‌ترین تحقیقات علمی نشان می‌دهند که به ‌کارگیری روش‌های معین، می‌تواند ضریب هوشی و سرعت یادگیری کودکان را افزایش بدهند. پس اگر دلتان می‌خواهد کودکانی باهوش داشته باشید توصیه های زیر را جدی بگیرید..     1- بازیهای فکری به تدریج با بازیهایی چون، شطرنج، ...
26 شهريور 1391

چگونه فرزندانی شاد داشته باشیم؟؟؟؟؟؟؟

      كارشناسان معتقدند كودكان فطرتی پاك دارند و در صورتی كه این لوح پاك مخدوش نشود ، در بزرگسالی افرادی خوشحال و موفق خواهند بود. بیشتر افرادی كه شاد و موفق هستند نیز مشخصات مشتركی دارند كه می‌توان با توجه به آنها كودكان خود را به نحوی تربیت كنیم كه در آینده افرادی سالم و شاداب و در كارها و مراحل زندگی موفق باشند. مطلب زیر شما والدین عزیز را با این موارد آشنا می‌كند: اعتماد   اعتماد منطقی به دیگران می‌تواند زمینه‌ساز موفقیت‌های آینده فرزندتان باشد. شاید جالب باشد كه بدانید 6 ماه اول زندگی فرزندتان نقش قابل ملاحظه‌ای در این میان دارد.   در این دوران توج...
26 شهريور 1391

نزدیک تولد

گلی گلی دختمل گلیم 5 روز دیگه مونده به تولد دخمل قشنگم خیلی خوشحالم نمی دونم چیکار کنم ؟ امروز باید بشینم یه حساب کنم ببینم چطوری برات جشن بگیرم خودت که دوست داری دوستات بیان  منم مثل تو همینو دوست دارم الهی قربونت برم دستت رو میگیری جلوی دهنت مثلا کیک و شمع بعد فوتش می کنی یعنی تولد می خوام قبلش هم ببرمت آتلیه برای عکس پنجشنبه 30/6/91 رو انتخاب کردیم تا برات جشن بگیریم امیدوارم بهت خوش بگذره من و بابا مهدی تمام تلاشمون رو می کنیم تا به دخمل خیلی خوش بگذره ایشالا.................... ...
26 شهريور 1391

با لوس بازی بچه ها چه باید کرد

      تازه شام‌مان را در رستوران تمام کرده بودیم. در طول شام دختر 4 ساله‌ام ستاره، تکه‌های مرغش را به این طرف و آن طرف پرتاب می‌کرد، دوست نداشت کلم بروکلی بخورد و آبلیموها را هم روی زیر بشقابی‌اش می‌ریخت. تازه بعد از همه این کارها از من بستنی می‌خواست. جواب من کاملا روشن بود: نه! با مخالفت من، ستاره نشست کف زمین و دست‌هایش را دور زانویش قلاب کرد و با یک چشمک به من گفت: «من می‌دونم که تو بهترین مامان دنیایی، توروخدااا.» این حالت ترکیب وحشتناکی از ناله و خواهش بود و من طبق معمول تسلیم شدم. مثل خیلی از بچه‌ها، دختر من هم یاد گرفته چطور آنچه را می&z...
12 شهريور 1391