یک روز از روزهای قشنگ
گل گلدون من چشم و چراغ خونمون دیروز تو رو رو رکت داشتی بازی می کردی با هر حرکتی که برات با مزه بود و خوشت می آمد کلی می خندیدی و ازت عکس انداختم نازنین مامان وقتی می خندی تمام وجودم برات ریسه می ره قلبم چنان به تپش در میاد که دیگه نمی دونم باید از خدا چی بخوام خیلی خیلیییییییییییییییییییییییییییییییییییییی...