ستایش جونمستایش جونم، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره
محمدصدرا جونممحمدصدرا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره

ناز دونه خونمون ستایش

پدرم روز مبارک

                سبد سبد گلهای زیبا تقدیم به تمامی پدران مهربان و زحمت کش      از تو آموختم. دیواره ای آهنین که در اندرون آن قلبی سرخ می تپد. پدر اي چراغ خونه! مرد دريا، مرد بارون با تو زندگي يه باغه، بي تو سرده مثل زندون هر چي دارم از تو دارم ، تو بهار آرزوها هنوزم اگه نگيري، دستامو مي افتم از پا . . . روز پدر به تمامی پدران دنیا مبارک باد مخصوصا پدر مهربون خودم و پدر دخملی   ...
21 خرداد 1390

تعطیلات 3 روزه

گل دخترم تاج سرم  عزیز دردونم   برای اولین بار بردیمت باغ آقا جون تو ابهر روستای ازناب اونجا خیلی قشنگه یه خونه خیلی قشنگ داره با یه باغ انگور که یه درخت گردو هم توش داره هر سال تابستان می ریم اونجا و در انگور چینی کمک می کنیم من خاطرات خیلی قشنگی از دوران کودکی اونجا دارم که از رفتن به اونجا خیلی لذت می برم . حالا پنجشنبه ساعت 18  مورخ 12/3/90 راه افتادیم تا بریم اونجا آب و هوا مون عوض بشه تازه ساعت ۹ شب رسیدیم کرج به قدری ترافیک بود تصمیم گرفتیم بریم خونه خاله رقیه تا فردا صبح حرکت کنیم بریم تماس گرفتیم و رفتیم اونجا شب اونجا موندیم صبح ساعت ۷ حرکت کردیم رفتیم از اونجا که دخملی من ددیی هست ...
18 خرداد 1390

اولین مسافرت شمالی نی نی من

گل گل مامان اولین مسافرت تو بردیمت شمال در ٣ ماهگی من و تو مامان جون حوا بابا علی و دایی زبی با هم  رفتیم بابا جون مهدی نیومد چون من تو مرخصی ٦ ماهه بودم و وسط هفته بود بخاطر همین باباجون نتونست بیاد یک روزه رفتیم و برگشتیم خیلی خوش گذشت چون بعد از یک سال من رفتم مسافرت رفتیم ساری خونه مامان زن عمو بنده خدا مامانش خانم برزگر کلی ازمون پذیرایی کرد و هوای تو فسقلی رو هم داشت چون هوا سرد بود تو هم چوچلو بودی باید خیلی ازت مراقبت می کردیم اونجا باغ پرتقال بردیمت و دریا  که ازت   عکس انداختیم عکسش رو هم برات گذاشتم. خلاصه این اولین مسافرت یک روزه نازگل مامانی بود. اینم ۲ عکس تنهایی از گلی بهار م...
18 خرداد 1390

نیش دندون

رنگین کمون زندگیم       مثل مداد رنگی        رنگای اون سبز و سفید               سفیدی مداد اون           به رنگ نیش دندونه             وقتی که اون در بیادش قشنگ ترین دندونه         دختر من امروز داره            یه نیش دندون قشنگ خدای خوب و مهربون        د...
18 خرداد 1390

بستنی خوشمزه

  خوشگل مامان برای اولین بار بستنی خورد رفته بودیم بازار روز ازگل خرید کنیم  بابا علی اونجا برامون بستنی خرید فکر نمی کردیم بخوری ولی چنان بستنی ها رو خوردی ما هم کلی خندیدیم چون خیلی دوست داری نصف بستنی رو خوردی خوشگلم مامان جون حوا هم گفت بسته دیگه نده بچمون دل درد می گیره همچین می خوردی که دلمونم نمی اومد بهت ندیم. فکر کنم بستنی خیلی دوست داری عزیز دلم دلبر من     ...
18 خرداد 1390

برنامه غذایی کودکان 2

برنامه غذایی شیرخوار در ماه هشتم ( دومین ماه شروع غذای کمکی) دو هفته اول ماه هشتم: در این دو هفته ضمن ادامه برنامه قبل زرده تخم مرغ به رژیم غذایی اضافه و دفعات تغذیه او ٥ بار در روز می شود. تخم مرغ را در آب به مدت ٢٠ دقیقه می جوشانند تا کاملا سفت شود روز اول به اندازه یک نخود از زرده را در کمی آب جوشیده یا شیر مادر نرم و حل کرده سپس به شیرخوار می دهند . هر روز صبح همراه با فرنی زرده تخم مرغ را به تدریج اضافه می کند تا ظرف ١٠ روز به یک زرده کامل برسد.از آن به بعد یا هر روز نصف زرده تخم مرغ را همراه با ٣ قاشق مرباخوری فرنی به کودک می دهند یا یک روز در میان به او بدهید و بعد ٥ تا ٦ قاشق مرباخوری فرنی یا حریره باداام ...
18 خرداد 1390

گلی گلی

  گلی گلی دخمل گلی                        چقدر ناز توپولی ابروی کمون داری                              چشای قشنگ داری مثل خورشید می مونه                        دونه های تو چشات  می درخشه هر روز      ...
17 خرداد 1390

برنامه غذایی کودکان

تغذیه تکمیلی در شیرخواران از ۶ ماهگی تا ۱۲ سالگی اصول تغذیه تکمیلی شروع و ادامه غذای کمکی در ماه هفتم اولین ماه شروع غذای کمکی اصول تغذیه کمکی : ۱. بعد از تغذیه شیرخوار با شیر مادر٬ غذای کمکی به او داده شود. ۲. مواد غذایی چه از نظر نوع و چه از نظر مقدار به تدریج به برنامه غذایی شیرخوار اضافه شود. ۳. از یک نوع ماده غذایی ساده شروع کرده و کم کم به مخلوطی از چند نوع برسانید. ۴. از یک قاشق غذا خوری شروع و به تدریج بر مقدار آن افزوده شود( به استثنا زرده تخم مرغ) ۵. در شروع غذا ها نسبتا رقیق ولی کمی غلیظ تر از شیر مادر باشند و به تدریج غلظت آن افزوده شود. 6. بین اضافه کردن مواد غذایی مختلف ۵-۷ روز فاصله بگز...
16 خرداد 1390

جشن٬ آش دندونی

    ما دیروز برای دخملی آش دندونی پختیم یعنی عزیزکم من که سرکار بودم مامان جون حوا برات زحمت کشید و برات پخت کلی هم شده بود . خاله لیلا هم اومد اونجا و از آش خورد. یه جشن کوچولوی خودمونی برات گرفتیم خاله لیلا برات یه تلفن خوشگل شبیه سیب کادو گرفته که به انگلیسی برات شعر می خونه برای یک سری از همسایه ها هم بردیم که جاش برات کادو گذاشتن بابا بزرگ علی یه لباس خوشگل گرفت البته پول داد خودم گرفتم بابا مهدی هم لباس گرفت دایی جون میثم پول داد خلاصه کلی کادو گرفتی عزیزم  خوشحالم چون دیگه بد اخلاقی نمی کنی الهی قربونت بشم که داشتی درد می کشیدی  دلربای من ازت عکس هم انداختم برات می...
11 خرداد 1390