سیزده بدر
ستایش مهربونم ، دختر زیبای من امسال سیزده بدر روز چهارشنبه بود. صبح خاله پریسا زنگ زد و بیدارمون کرد و بعدش مامان جون زنگ زد که آماده باشیم، با بابامهدی بلند شدیم تا وسایلمون رو آماده کردیم راه افتادیم رفتیم یکم واسه دخملی خوراکی گرفتیم رفتیم به سمت باغ بالا نزدیک خونمون. رفتیم اونجا دیدیم خاله پریسا چادر زده دارن صبحانه می خورن ما هم نشستیم صبحانه خوردن خاله جون واسه خوشگل مامان آب پرتقال آورده بود که بخوره آخه دخملم خیلی دوست داره بقیه اشم بابایی جونش خورد. بعد دایی عبداله هم وسایلشون رو آوردن و کم کم جمع مون افزایش پیدا کرد. دخملی هم با ما...