ستایش جونمستایش جونم، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره
محمدصدرا جونممحمدصدرا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

ناز دونه خونمون ستایش

بدون عنوان

ستایش مامانی این یه شعر قدیمیه که حتما در آینده بهت یاد می دم تا بخونیش چون تقویت حافظه و مهارت های گفتاری کودکان است امیدوارم بتونم باهات خوب کار کنم امروز برات cd  کودک باهوش Brainy baby رو خریدم تا بتونم بهت با شعر انگلیسی یه سری چیزهای جدید رو یاد بگیری از خدای متعال می خوام که کمکم کنه تا بتونم به نحو احسند دخملیم را آموزش بدم دوست دارم و برای موفقیت در آینده و حال هر کاری می کنم ستایش مامانی     یه روز یه آقا خرگوشه           رسید به یه بچه موشه   موشه دوید تو سوراخ        &...
16 بهمن 1390

اولین مسواک زدن دخملیم

  قشنگترینم                               لحظه هایت را برایت به یادگاری می گذارم                                  تا در آینده شیرینی دوران کودکیت را با من حس کنی                        &...
16 بهمن 1390

خانه بازی

خانم طلای مامانی دخملی ملوس پلوس و خوشگلم دیشب با بابا مهدی و خاله پریسا ٤ تایی رفتیم خانه بازی کلی کیف کردی اول زیاد نمی دونستی چیه همینجوری نشسته بودی تو ماشین و تکون می خوردی و یه آهنگی هم برات می زد اما وقتی ایستاد شروع کردی نق نق کردن که چرا تکون نمی خوره کلی بازی سوارت کردیم من و خاله و بابا جون انقدر ذوق می کردیم یه هلیکوپتر سوار شدی می چرخید وقتی به ما می رسیدی همچنان با ذوق صدات می کردیم ستایش ستایش که خودت همینجوری ما رو نگاه می کردی دوست دارم یاد بچگی خودم افتادم که بابا علی ما رو می برد شهر بازی وقتی چیزی تاب سوار می شدیم که اونم می چرخید همه آدمها ر...
12 بهمن 1390

خرید عید 91

ستایش ناز نازی عسل عسلی من ناز گل من نازکتر از برگ گلم روز سه شنبه ٢٠/١٠/٩٠ با خاله پریسا رفتیم بازار تا برای خوشگلم خرید عید کنیم ستایش مامانی برات یه بلوز خوشگل سفید با یه دامن کوتاه گرفتیم یک دست هم پیرهن و شلورا فانتزی گرفتیم که مثل لباس تو خونگیه عکسش رو برای گلی گلیم می زارم وقتی می پوش مثل عروسک میشی دخترم نمی دونی چه کیفی می کنم وقتی برات خرید می کنم تازه هنوز مونده برات میخوام یه شلوار لی با یه بلوز اسپرت بگیرم  با یه پیراهن وای خدایا وقتی فکرش رو میکنم چه شکلی می شی کلی کیف می کنم خدایا دوست دارم به خاطر این دخملی که بهم دادی ...
26 دی 1390

نصیحت های مادرانه به ستایشم

دختر نازنینم فرشته آسمانی من ستایشم شبها زود بخواب، صبح ها زودتر بیدار شو.... نرمش کن ، بدو . کم غذا بخور زیر بارون راه برو، گلوله برفی درست کن هر چند وقت یکبار نقاشی بکش در حمام آواز بخوان و کمی آب بازی کن سفید بپوش آب نبات چوبی لیس بزن، بستنی قیفی بخور به کوچکتر ها سلام کن، شعر بخون نامه های کوتاه بنویس، زیر جمله های خوبی که تو کتاب ها هست خط بکش به دوست های قدیمیت تلفن بزن شنا کن، هفت تا سنگ تو آب بنداز و هفت تا آرزو کن خواب ببین چای بخور و برای دیگران چای دم کن جوراب های رنگی بپوش مادرت را بغل کن ، مادرت را ببوس به پدرت...
26 دی 1390

دندون کرسی پایین

ستایش مامانی خوشگل ترین دنیا دندون کرسی پایین هم به دنیا اومدن تو دهن دخملیم دختر خوشگلم یواش یواش داره خانوم میشه در تاریخ 16/10/90 روز جمعه دیدم نیش دندون سمت راست زده بیرون سمت چپ هم ح الت ورم و شکوفه داره میزنه الهی قربونت برم که انقدر بد اخلاق شده بودی غذا نمی خوردی و نق می زدی منم به زور بهت غذا می دادم دوست دارم دلبرم ...
20 دی 1390

کلمات جدید

دنیای ما زندگی ما          ستایشم شیرین زبونم  چند کلمه جدید یاد گرفته: گوشی تلفن رو بر میداره الو رو میگه :‌ ادو جوجو:‌دو دو میو میو : ‌مومو قوقولی قوقولو : قدی قدی آبی : آبو دوست داریم ستایش انقدر که با تمام حرکاتت و حرفهات که بعضیاش و می فهمیم و بعضی دیگه رو اصلا متوجه نمی شیم دوست داریم خدایا شکرت به خاطر دادن همچین دختر شیرینی تو زندگیمون. ...
17 دی 1390

توانایی گفتار کودک

توانایی گفتار کودک پسر شما ۲ ساله است و هنوز نمی‌تواند صحبت کند و فقط چند کلمه درهم و برهم ادا می‌کند و در مقایسه با همسالانش بسیار کمتر حرف می‌زند. شما به یاد دارید وقتی خواهر او در همین سنین بود به راحتی صحبت می‌کرد و توانایی گفتار کلمات بیشتری را داشت و هر بار امیدوارید که او با مرور زمان بتواند کلمات بیشتری را بیاموزد، به همین دلیل رفتن به مشاوره را به تعویق می‌اندازید و ترجیح می‌دهد زمان بگذرد به امید اینکه این مشکل برطرف خواهد شد و به خودتان می‌گویید مشکلی وجود ندارد، برخی از کودکان زود راه می‌افتند و برخی دیگر زود حرف می‌زنند…. این سناریو شایع تمامی پدر و مادرهایی اس...
12 دی 1390

دندان های جدید ستایش

ستایش مامانی دندون کرسی های قشنگش در سن 15 ماهگی در تاریخ 3/10/1390 وقتی رفتم خونه مامان جون گفت زینب دیدی خوشگل داره دندون در میاره نیش دندون های بچه ام از دو طرف بالا زده بیرون نگاه کردم دیدم بله انقدر بوست کردم دخترم باورم نمیشه که داری انقدر تند تند بزرگ میشی خیلی دوست دارم چند وقت بود خیلی بد اخلاق شده بودی مدام بهانه می گرفتی و نق می زدی الهی فدات شم که انقدر درد هم کشیدی هیچی نمی خوردی به زور بهت غذا می دادم دوست دارم نازنینم فدای اون بهانه گیریات بشم دختر خوبم ...
12 دی 1390

زمستونه

زمستونه زمستونه                  فصل تگرگ و بارونه  هوا شده خیلی سرد                روی زمین پر از برف چه خوبه کودکستان                 وقتی میشه زمستان کلاغ های سیاه رنگ                 بخاری های روشن    وقتی بارون میباره              دلم میخواد دوباره  برم به کودکستان                 ...
11 دی 1390