ستایش جونمستایش جونم، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره
محمدصدرا جونممحمدصدرا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

ناز دونه خونمون ستایش

روز عرفه و عید قربان

ناز دار مامان ستایشم امروز روز عرفه است از خدای مهربون تو این روز عاقبت به خیری دخترمو می خوام فردا صبح هم با هم می ریم نماز عید قربان رو تو مسجد امیر المومنین بخونیم مامان جون می خواد بره مسجد گفته که زود بیام خونه قرار بود تو رو هم با خودش ببره اما بارون عجیبی از آسمون داره می باره خیلی قشنگه دخترم الان دارم کم کم آماده میشم که بیام خونه شب خونه مامان جون هستیم قراره برای خاله پریسا عیدی شب عید بیارن. یکم از دیشب بی حالی نمی دونم چرا خدا کنه سرما نخورده باشی عزیزم دوست دارم عشق مامان ...
15 آبان 1390

دخملی یاد گرفته

ناز ناز مامانی فرشته آسمونی من  مهربون دخترم یاد گرفتی وقتی خودت رو کثیف می کنی می ری دم در دستشویی می ایستی می گی    پیف پیف دستتم  روی صورتت تکون می دی یعنی ببخشید پی پی کردی با یه غلظتی هم می گی پیف که دلم برات غش و ضعف می کنه دوست داریم ستایش بابا مهدی که کارهاتو می بینه چنان جانمی میگه و می دو  دنبالت که بگیر بغلش و بوس بارونت می کنه. کار دومتم اینکه تلفنو بر می داری می زاری روی گوشت و می گی ادو ادو الهی قربون اون ادو گفتنت برم وقتی هم می بینی ما بهت می خندیم خودت بیشتر می خندی دوست دارم هر چی بزرگتر می شی شیرین تر شیرینی که هیچ وقت دل رو نمی زنه نازنین من ستای...
14 آبان 1390

ما رفتیم زیارت امام رضا جان

بالاخره دخترمون رو در سن ١ سالگی برای اولین بار بردیم پا بوس آقامون امام رضا(ع) روز پنجشنبه ٩ مهر ٩٠ ساعت ٦:٥٥ دقیقه صبح بلیط قطار داشتیم ساعت ساعت ٥:٣٠ دقیقه رفتیم آژانس گرفتیم رفتیم دنبال محمد صدرا با مامان و باباش و ٦ تایی با هم حرکت کردیم رفتیم به سمت راه آهن. برای اینکه دخملی و محمدصدرا خسته نشن قطار پردیس بیلیط گرفتیم که ٧ ساعت برسیم اما متاسفانه تاخیر داشت و ما ٩ ساعته رسیدیم . توی راه ستایشم بیشتر خوابید و محمد صدرا خیلی مامان باباش رو خسته کرد چون نمی خوابید ستایش خانوم هم وقتی بیدار بود مدام می خواست تو قطار راه بره خیلی همه با خندیدیم دو تا فیلم دیدیم که یکی اش رو م...
9 آبان 1390

ستایشم تازگیا یاد گرفته

نازنین من ستاره قلب من که با درخششت تو قلبم زندگی برام روشن میشه شکوه و جلال زندگی برام فقط با تو که می درخشه تازگیا خوشگل مامان یاد گرفته برای بازی می ره پشت مبل بازی می کنه و حتما هم از یک طرف میره و از طرف دیگه باید در بیاد . اگه نتونه بیاد بیرون حسابی داد قال راه می اندازه و گریه می کنه تا مبل بکشیم جلو که بتونه بیاد بیرون . دوست دارم دیشب با بابا مهدی نشسته بودیم سریع اومدی جلوی ما که یعنی صحبت نکنید به من توجه کنید ما هم شروع کردیم باهات صحبت کردن حرف می زنی اما عجیب غریب ما که نمی فهمیم چی می گی ولی با همون زبون خودت سعی می کنیم باهات صحبت کنیم کلی هم خندمون می گیره جالب که خودت هم ...
8 آبان 1390

زیبا سازی

سلام بازدن عبارت preview نمونه انتخاب شده به صورت پيش نمايش براي شما نشون داده ميشه و با زدن get code كد شكل مورد نظرتون رو ميتونيد دريافت كنيد اين كدها براي زيبا سازي حاشيه وبلاگ به كار برده ميشه . يه تذكر اينكه براي اينكه كد هاي قالب وبلاگتون به هم نريزه بهتر هستش كه كد دريافت شده و مورد نظرتون رو در قسمت تنظيمات وبلاگ و اسكريپ هاي اختصاصي كپي كنيد .   يه نكته ديگه دوستان زماني كه از اين كدها استفاده ميكنيد .يه آدرس سايت در بالا و سمت چپ وبلاگتون نمايش داده ميشه كه هم ظاهر وبلاگتون خوب نميشه و هم ممكنه روي مطالب در قسمت بالاي سمت چپ وبتونو بگيره راه حلش آسونه : زماني كه كد رو انتخاب كرديد و خواستيد توي تنظيمات وبلاگ و قسمت ا...
2 آبان 1390

همینجوری

ستایش گل گلی ناز نازی من برایت می نویسم تا بدانی همیشه و در هر جا که باشم مشغول به هر کاری که  باشم تنها به یادت ناز دونه ام ستایشم هستم.  یاد گرفتی تازگیا خودتو شبیه موش می کنی تا می گیم ستایش موش شو لب و بینی و چشماتو جمع می کنی روی کل صورتت خیلی سرم شلوغه فقط اومدم که بگم دوست دارم عزیزم تو تنها عشق مامانی و بابایی هستی که با وجودت کلی از زندگیمون لذت می بریم ‍‍پنجشنبه ۲۸/۷/۹۰ رفتیم فرهنگسرای اشراق جشنواره انار خیلی بامزه بود هر چی که ما تست می کردیم تو هم می گفتی ام ما ام ما یعنی به من هم بدید بد که می خوردی خوشت نمی اومد خیلی دوست دارم نازنینم باید برم چون ساعت نزدیک ۱۳...
2 آبان 1390

روزهای ستایشم

تازگیا ستایش خانوم یک چیزای جدید یاد گرفته: یاد گرفته کشوها رو باز کنه مخصوصا کشوی آشپزخونه رو هر چی هم داخلش باشه بر میداره با خودش میبره تو پذیرایی میندازه بیرون وقتی هم ببین من دارم اونا رو جمع می کنم یه دونه اِ میگه و دوباره میره بازش میکنه کشو رو خالی میکنه خلاصه که نمیخواد به کشو زیاد فشار بیاد و احساس سنگینی نکنه. مدام سراغ سطل آشغالی تو آشپزخونه میره هر چی داخلش باشه میخواد بریزه بیرون. تا از خواب بیدار میشه کنترل تلویزیون رو بر میداره می خواد روشنش کنه . بابا مهدی باهاش قلقک بازی میکنه هر کاری که بابا جون باهاش میکنه ستایشم هم همون کارو روی باباش انجام میده کلی هم میخنده. ...
26 مهر 1390

چگونه کودک خود را به مطالعه عادت دهیم

امیدوارم دخملی هم کتابخون بشه فعلا که ستایشم دوست داره تمام کتاب و دفترها رو پاره کنه دیروز هم یکی از کتاب داستان هاتو پاره کردی عزیزم فدای سرت بازم برات می خرم. پیشگفتار دربارۀ اهمیت مطالعه و نقش آن در پرورش شخصیت افراد و رشدِ دانش و فرهنگ در جوامع بشری، مقاله‏های بسیاری نوشته شده است و می‏شود. با وجود این، هرچه در این زمینه گفته یا نوشته شود، باز هم کم است. اما از آنجا که در این مقاله روی سخنمان عمدتاً با پدران و مادران، مربیان، معلمان و دست‏اندرکاران تعلیم و تربیتِ با فرهنگ است، اصل را بر این قرار می‏دهیم که اهمیتِ موضوع مطالعه و کتاب و کتابخوانی، بر مخاطبان ما روشن است، و این افراد، با قبول اصل قضیه...
26 مهر 1390

غذای کودک نوپا در سال دوم زندگی

يك برنامه غذايي مناسب بايد كليه مواد مغذي (مواد نشاسته اي، پروتئيني، چربي، ويتامين ها و املاح) را به نسبت هاي متعادل در اختيار كودك قرار دهد تا انرژي مورد نياز او كه معمولا بر اساس يكصد كيلوكالري به ازاء هر كيلو گرم وزن بدن است تامين شود.   معمولا 50 درصد انرژي مورد نياز از مواد قندي، 30 درصد از مواد چربي و حدود 20 درصد از مواد پروتئيني به دست مي آيد. بديهي است برحسب عادات مختلف غذايي و افزايش وزن كودك، نسبت هاي فوق بين 5 تا 10 درصد قابل تغيير هستند.   غذاي كودكان يك تا 2 ساله بايد كم حجم ولي مقوي و مناسب و شامل همه گروههاي غذايي باشد. مقدار غذاي كودك مي تواند برحسب اشتهاي او افزايش يابد.  ...
26 مهر 1390

پند 2

گاهی فکر می کنم باید مثل سنگ باشم می گویند سنگ صبور اما خوب که فکر می کنم می بینم آب بهتر است مثل آب پراز لطافت سنگ آنقدر در خودش میریزد که می شود سنگ ساکن و راکد دیگر پای رفتن ندارد می ماند هر جایی که دیگر با انتها رسید اما آب باشم جاریم باهمه لطافتی که دارد از پس سنگ هم بر می آیم گاهی باید در خود حل کرد تا مجال وسعت یافتن و پیوستن را پیدا نمود و این روزها چقدر بین این سنگ و آب در نوسان بوده ام گاهی لازم است کوتاه بیایی...! ...
25 مهر 1390