ستایش جونمستایش جونم، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره
محمدصدرا جونممحمدصدرا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

ناز دونه خونمون ستایش

تقدیم به ستایشم

فرشته ی كوچك رويايي ِ من دنيا اگر خودش را تباه کند نميتواند به عشق من به تو شك كند تمام ِ بودنت را حس مي كنم ... حاجتي به استخاره نيست عشق ما ... عشق من به تو عشق تو به من يك پديده است ... يك حقيقت بي نياز از استخاره ُ وگمان صداي قلب تو ... صداي زندگيست عزیزکم زندگي را دوست داشته باش زندگي را زندگي كن حتی وقتي بزرگ شدي كودكانه زندگي كن جانكم مادرانه ترين لحظه هاي امروزم همين لحظه است...همين لحظه كه با تمام جان ِ عاشقم دوستت دارم را يواشكي به تو هديه ميكنم... ...
20 شهريور 1390

اتفاقات یک هفته ای

ستایش مامانی ای ماه تابان ما         از هفته پیش تا این هفته تو اداره سرم خیلی شلوغ بود نتونستم چیزی برات ثبت کنم ولی الان همه رو مختصر تیتر وار توضیح می دم آخرین مطلب رو ۲ شهریور نوشتم چه ماه قشنگی که برای روز تولدت دارم لحظه شماری می کنم چهارشنبه ۹ شهریور ۹۰ مصادف با ۱ شوال ۱۴۳۲ عید فطر بود صبح که رفتیم نماز عید خوندیم تو مسجد امیرالمومنین بعد اومدیم خونه ۳ تایی صبحانه خوردیم قرار بود برای ناهار بریم خونه خاله رقیه آماده شدیم و رفتیم ناهار با خاله لیلا هم با هم اونجابودیم خوش گذشت هوا یکم سرد شده منم لباسهای پاییزی تو در آوردم آخه یکم سرما خوردگی داری آب ریزش بینی دوشنب...
19 شهريور 1390

ورود به 12 ماهگی

دختر نازنینم قشنگ ترین بهار من  گنجشکک شیرینم تمام معنی زندگی من بهترین سال عمر من امروز بهونه زندگی من وارد ١٢ دهمین ماه زندگی شد حرکات اتمام ۱۱ ماهگی :  چهار دست و پا رفتی روی پاهات ایستادی و اولین قدم ها را برداشتی غذا ها و میوه های ریز را از ظرف بر می داری و در دهن خودت می زاری لغاتی مانند ددد ، با با با ، م م م ، ا ا ا ، جی ، را ادا می کنی ۴ تا مروارید خوشگل و براق هم داری  ١ ماه دیگه ١ سال تموم میشه چه سال خوبی بود و چه سالهای خوبی خواهم داشت در کنار تک ستاره آسمونم ستایشم از الان دارم فکر می کنم برای تولد دخملی چیکار کنم تولد مفصل بگیرم یا خانوادگی فکر می کنم ...
5 شهريور 1390

اولین اصلاح موی سر

گل خوشبوی ما دوردونه ما که بوی خوش تو تمام فضای خونمون رو پر کرده روز چهارشنبه ۲ شهریور نود در سن ورود به ۱۲ ماهگی یعنی ۱۱ ماه ۲ روز دیدیم موهای خانومی خیلی بلند شده مدارم میره تو چشمای خوشگلت . شب افطار خونه عمو محمود دعوت بودیم مامان جون حوا گفت دخترمو ببرم حمام تمیز بره خونه عمو جونش وقتی از حمام اومدی دیدیم بهترین فرصت برای کوتاه کردن خاله پریسا قیچی آورد . منم باهات بازی کردم حواست پرت بشه جلوی موهاتو کوتاه کرد بعد قیچی رو ازش گرفتم جاهایی که بلند تر بود رو خودم برات کوتاه کردم ماشاالله دخترم چقدر خوشگل شد قربون اون موهای قشنگت بشم. دوست دارم قشنگترینم بعد رفتیم خونمون خوابیدیم بیدار شدیم با...
5 شهريور 1390

شب قدر بیست و سوم

ستایش عزیزیم فرشته کوچولوی من                                                 چه شب قدر خوبی داشتیم ما دو تایی امسال شب قدرش با سالهای گذشته خیلی فرق داشت امسال خدا یک فرشته کوچولو تو خونه ما گذاشت تا کلی شکر گذار خدا باشیم دیشب شب بیست و سوم  ماه رمضان شب قدر بود و یکی از فرشته ها که روی زمین بودن تو خونه ما بود دوستش دارم یه عالمه هر چی بگم بازم کمه خدایا ازت ممنو...
2 شهريور 1390

کودکان چگونه برخورد می کنند؟

 کودکان چگونه رفتار می کنند؟ همان گونه که باآنها رفتار شود.   اگر سلوک و رفتار با کودک همراه بردباری و تحمل باشد. کودک صبر و استقامت را می آموزد. اگر سلوک و رفتار با کودک همراه عدالت و مساوات باشد. کودک عدالت خواهی را می آموزد. اگر سلوک و رفتار با کودک همراه دشمنی و خصومت باشد. کودک عناد ورزی را می آموزد .   اگر سلوک و رفتار با کودک همراه نام خدا و یاد خدا باشد. کودک خدا شناسی را می آموزد.   اگر سلوک و رفتار با کودک همراهدوستی و صداقت با شد. کودک درستکاری و راستگویی را می آموزد.   اگر سلوک و رفتار با کودک همراه با استهزا و ریشخند با شد. فردی خج...
1 شهريور 1390

تولد شهریوری ها

ماه تولد شده چه ماه قشنگیه ورود به شهریور ماه به تمام شهریوری ها مبارک مخصوصا دوست خوبم زهرای عزیزم که تولدش یک روز قبل از دخملی یواش یواش خودتونو آماده کادو گرفتن کنید تولد ستایش و خاله زهرا پیشا پیش مبارک مبارک مبارک تولدتون مبارک ...
1 شهريور 1390

جشن سالگرد ازدواجمون و مهمانی افطاری

شیرین عسل من یکی یه دونه مامانی و بابایی روز چهارشنبه ٢٦/٥/٩٠ روز خیلی خوبی بود ما همه با هم پنجمین سالگرد ازدواجمون رو تو هتل بوستان جشن گرفتیم، آخه هم اونجا افطار دعوت بودیم به خاطر همین اجباری اونجا یه کیک کوچولو گرفتیم و جشن گرفتیم .  من برای بابا مهدی شلوار گرفته بودم بابا مهدی هم برای من یه شال خیلی خوشگل گرفته بود دستش درد نکنه همسر مهربونم .کلی هم از دخترم عکس گرفتم راستی روز تولد مامان جون حوا هم بود تولدش مبارک مامان عزیزم مامان مهربونم الهی صد ساله باشه مامان خوبم دوستش دارم یه عالمه بابا مهدی و آقا حامد با دایی میثم افطار از طرف شرکت پگاه دعوت بودن رف...
30 مرداد 1390

دوست ستایش

گل گل مامان روز سه شنبه آقا هادی و مریم سادات با پسمل گلشون محمد صدرا افطار خونه ما بودن محمد صدرا یک هفته از تو کوچیک تر وقتی داشتن وارد خونه می شدن چنان گریه کرد که بیچاره مریم سادات کلی چرخید تا ساکتش کرد. بعد دخملیم خونه مامان جون حوا بود برای اینکه من بتونم کارهام انجام بدم و میز رو بچینم برای افطار اونا که اومدن اومدم آوردمت اول همینجوری نگاشون می کردی بعد که ما شروع به افطار کردیم اسباب بازیهاتو ریختم جلوتون و ما هم شروع به خوردن کردیم شما هم شروع به حرف زدن کردین عزیزم قربونت برم انقدر قشنگ با هم حرف می زدین ااااااااااااا و اووووووووووووو  می کردین وقتی هم اذیت می شدی یه اِ می گفتی محمد صدرا نگ...
29 مرداد 1390