قدم های طلایی دخملم
الهام عزیزم از نظرات خوبت ممنونم مرسی از اینکه به ما سر می زنی دوست خوب و مهربانم این گلها هم تقدیم دوست خوبم الی ستایش نازنینم دختر قشنگم و روشن ترین ماه من بالاخره اولین قدم هایت را برداشتی روز دوشنبه ٢٤/٥/٩٠ ساعت ٩:٤٤ دقیقه شب بود با خاله پریسا تو اتاق نشسته بودیم که گفتیم ببینیم خانمی راه می ره یا نه خاله اونور نشست و منم روبروت وقتی می می رو بهت نشون می دم کلی ذوق می کنی وقتی دیدی انقدر ذوق کردی شروع کردی قدم برداشتن بابا جون مهدی داشت تو پذیرایی انتخاب رشته می کرد که انقدر ما هم خوشحال شدیم که صدای خندمون بلند شد. بابایی هم خبردار شد دوباره امتحان کردیم بله دیدم دخترم راه ا...