ستایش جونمستایش جونم، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره
محمدصدرا جونممحمدصدرا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه سن داره

ناز دونه خونمون ستایش

مهمونای تولد ستایش دعوت شدند

شیرین عسلکم فرشته کوچولوی من خیلی خیلی خوشحالم که لحظه به لحظه به تولدت نزدیک می شم دیشب تمام مهمونای تولدت رو دعوت کردم تا الان ٥٠ نفر بودن که فکر کنم زیاد بشن به خاطر همین اندازه تمام چیزایی که می خواستم درست کنم رو بیشتر کردم خیلی دوست دارم کوچولوی من دیشب موقع شام خوردن انقدر شیطونی کردی که آخر با صورت رفتی تو پیاله ماست انقدر با بابا مهدی بهت خندیدیم خودت هم خنده ات گرفت ولی چون ماست تو چشمهات رفته بود نق هم می زدی با بابا مهدی بلند شدیم رفتیم صورتت رو شستیم بعد از شام هم کلی دو تایی باهات بازی کردیم بابا جون بغلت کرده بود می شمارد ١ ٢ ٣ می دوید به...
28 شهريور 1390

تولد نی نی من نزدیکه

ستایشم قشنگم روز سه شنبه با خاله پریسا مامان جون و بابا علی رفتیم دانشگاه خاله برای ثبت نام آخه خاله جون دانشگاه قبول شد رشته حسابداری رفتیم فرمش رو گرفتیم تا ٢٨ /٦/٩٠ برای ثبت نام بره. از اونجا هم با خاله دوتایی رفتیم بازار و کلی از این جینگیل مینگیلای تولد گرفتیم برای دخترم خیلی کیف می کردم وقتی داشتم خرید می کردم یه عالمه بادکنک و کاغذهای رنگی و بمب خنده و ... برای روز میلاد عشقم گرفتم . ساعت ١٧ بعد از ظهر رسیدیم خونه از طرف مامان جون هم برای دخترم یه النگو خریدم انقدر به دست خوشگلم می یاد که خدا می دونه النگو رو که انداختم دستت مدام می خواستی بخوریش یا درش بیاری هر چی زور می زدی فاید...
26 شهريور 1390

کارهای شیرینت

گل گلدون من چراغ خونمون  ماه تابان من  ستایش جانم  عمر من تازگیا یاد گرفتی وقتی بهت می گیم نی نی ستایش کو با اون دستای کوچولوی خوشگلت انگشت اشاره ات رو می بری سمت خودت و رو صورتت می زاری و خودتو نشون می دی کلی هم ذوق می کنی دختر مهربونم به همه هام می ده وقتی داری یه چیزی می خوری بهت می گیم ستایش هام بده اون چیزی که تو دستت می زاری تو دهنم وقتی هم چیزی دستت نباشه بگیم هام بده انگشتت رو می زاری تو دهنم یعنی هیچی نداری با دالی کردنت هم کلی دلبری می کنی وقتی می گیم دالی سرت رو تا کجا خم می کنی که دالی کنی عزیز دلم عمر من خیلی دوست داریم  عاشقانه بی صبرانه منتظرم بیام خونه و روی ماهت رو ...
20 شهريور 1390

لغت جدید

ستایش عشق مامان تازگی ۲ تا کلمه جدید یاد گرفتی آبا : به بابا مهدی و دایی میثم و بابا علی می گی آبا آما : که فکر کنم منظورت همون مامان به من و مامان جون می گی ...
20 شهريور 1390

منتظرم

گل همیشه بهارم بیصبرانه منتظر روز تولدت هستم تا برات یه جشن قشنگ بگیرم خاله الهام عزیز دوست خوبم هفته دیگه تولد نی نی مونه حتما بیا تهران منتظرتیم ما دو تایی عاقبت در يك شب از شب هاي دور كودك من پا به دنيا مي نهد آن زمان بر من خداي مهربان نام شور انگيز مادر مي نهد بينمش روزي كه طفلم همچو گل در ميان بسترش خوابيده است بوي او چون عطر پيك ياس ها در مشام جان من پيچيده است پيكرش را مي فشارم در برم گويمش چشمان خود را باز كن همچو عشق پاك من جاويد باش در كنارم زندگي آغاز كن ...
20 شهريور 1390

تقدیم به ستایشم

فرشته ی كوچك رويايي ِ من دنيا اگر خودش را تباه کند نميتواند به عشق من به تو شك كند تمام ِ بودنت را حس مي كنم ... حاجتي به استخاره نيست عشق ما ... عشق من به تو عشق تو به من يك پديده است ... يك حقيقت بي نياز از استخاره ُ وگمان صداي قلب تو ... صداي زندگيست عزیزکم زندگي را دوست داشته باش زندگي را زندگي كن حتی وقتي بزرگ شدي كودكانه زندگي كن جانكم مادرانه ترين لحظه هاي امروزم همين لحظه است...همين لحظه كه با تمام جان ِ عاشقم دوستت دارم را يواشكي به تو هديه ميكنم... ...
20 شهريور 1390

اتفاقات یک هفته ای

ستایش مامانی ای ماه تابان ما         از هفته پیش تا این هفته تو اداره سرم خیلی شلوغ بود نتونستم چیزی برات ثبت کنم ولی الان همه رو مختصر تیتر وار توضیح می دم آخرین مطلب رو ۲ شهریور نوشتم چه ماه قشنگی که برای روز تولدت دارم لحظه شماری می کنم چهارشنبه ۹ شهریور ۹۰ مصادف با ۱ شوال ۱۴۳۲ عید فطر بود صبح که رفتیم نماز عید خوندیم تو مسجد امیرالمومنین بعد اومدیم خونه ۳ تایی صبحانه خوردیم قرار بود برای ناهار بریم خونه خاله رقیه آماده شدیم و رفتیم ناهار با خاله لیلا هم با هم اونجابودیم خوش گذشت هوا یکم سرد شده منم لباسهای پاییزی تو در آوردم آخه یکم سرما خوردگی داری آب ریزش بینی دوشنب...
19 شهريور 1390

ورود به 12 ماهگی

دختر نازنینم قشنگ ترین بهار من  گنجشکک شیرینم تمام معنی زندگی من بهترین سال عمر من امروز بهونه زندگی من وارد ١٢ دهمین ماه زندگی شد حرکات اتمام ۱۱ ماهگی :  چهار دست و پا رفتی روی پاهات ایستادی و اولین قدم ها را برداشتی غذا ها و میوه های ریز را از ظرف بر می داری و در دهن خودت می زاری لغاتی مانند ددد ، با با با ، م م م ، ا ا ا ، جی ، را ادا می کنی ۴ تا مروارید خوشگل و براق هم داری  ١ ماه دیگه ١ سال تموم میشه چه سال خوبی بود و چه سالهای خوبی خواهم داشت در کنار تک ستاره آسمونم ستایشم از الان دارم فکر می کنم برای تولد دخملی چیکار کنم تولد مفصل بگیرم یا خانوادگی فکر می کنم ...
5 شهريور 1390

اولین اصلاح موی سر

گل خوشبوی ما دوردونه ما که بوی خوش تو تمام فضای خونمون رو پر کرده روز چهارشنبه ۲ شهریور نود در سن ورود به ۱۲ ماهگی یعنی ۱۱ ماه ۲ روز دیدیم موهای خانومی خیلی بلند شده مدارم میره تو چشمای خوشگلت . شب افطار خونه عمو محمود دعوت بودیم مامان جون حوا گفت دخترمو ببرم حمام تمیز بره خونه عمو جونش وقتی از حمام اومدی دیدیم بهترین فرصت برای کوتاه کردن خاله پریسا قیچی آورد . منم باهات بازی کردم حواست پرت بشه جلوی موهاتو کوتاه کرد بعد قیچی رو ازش گرفتم جاهایی که بلند تر بود رو خودم برات کوتاه کردم ماشاالله دخترم چقدر خوشگل شد قربون اون موهای قشنگت بشم. دوست دارم قشنگترینم بعد رفتیم خونمون خوابیدیم بیدار شدیم با...
5 شهريور 1390

شب قدر بیست و سوم

ستایش عزیزیم فرشته کوچولوی من                                                 چه شب قدر خوبی داشتیم ما دو تایی امسال شب قدرش با سالهای گذشته خیلی فرق داشت امسال خدا یک فرشته کوچولو تو خونه ما گذاشت تا کلی شکر گذار خدا باشیم دیشب شب بیست و سوم  ماه رمضان شب قدر بود و یکی از فرشته ها که روی زمین بودن تو خونه ما بود دوستش دارم یه عالمه هر چی بگم بازم کمه خدایا ازت ممنو...
2 شهريور 1390