ستایش جونمستایش جونم، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره
محمدصدرا جونممحمدصدرا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره

ناز دونه خونمون ستایش

روزهای ستایشم

تازگیا ستایش خانوم یک چیزای جدید یاد گرفته: یاد گرفته کشوها رو باز کنه مخصوصا کشوی آشپزخونه رو هر چی هم داخلش باشه بر میداره با خودش میبره تو پذیرایی میندازه بیرون وقتی هم ببین من دارم اونا رو جمع می کنم یه دونه اِ میگه و دوباره میره بازش میکنه کشو رو خالی میکنه خلاصه که نمیخواد به کشو زیاد فشار بیاد و احساس سنگینی نکنه. مدام سراغ سطل آشغالی تو آشپزخونه میره هر چی داخلش باشه میخواد بریزه بیرون. تا از خواب بیدار میشه کنترل تلویزیون رو بر میداره می خواد روشنش کنه . بابا مهدی باهاش قلقک بازی میکنه هر کاری که بابا جون باهاش میکنه ستایشم هم همون کارو روی باباش انجام میده کلی هم میخنده. ...
26 مهر 1390

واکسن یک سالگی

عزیز دوردونه من                                      دختر بهتر از گلم دیروز ٣مهر ٩٠ روز یکشنبه صبح باباعلی و مامان جون بردنت درمانگاه تا واکسن یک سالگیت رو بزنی دخترم واکسنش رو زد خدا رو شکر فعلا نیازی به کمپرس نداشته. ولی گفته بعد از ٣ روز یا ٣ هفته امکان داره تب کنه یا دون دونه قرمز رو بدنش بپاشه بیرون خدا کنه اینجوری نشه یک کم گفته بود وزنت کمه باید مغزیات بخوره منم زنگ زدم بابا جون مهدی که برات پسته و بادام خرید اورد با...
4 مهر 1390

کارهای شیرینت

گل گلدون من چراغ خونمون  ماه تابان من  ستایش جانم  عمر من تازگیا یاد گرفتی وقتی بهت می گیم نی نی ستایش کو با اون دستای کوچولوی خوشگلت انگشت اشاره ات رو می بری سمت خودت و رو صورتت می زاری و خودتو نشون می دی کلی هم ذوق می کنی دختر مهربونم به همه هام می ده وقتی داری یه چیزی می خوری بهت می گیم ستایش هام بده اون چیزی که تو دستت می زاری تو دهنم وقتی هم چیزی دستت نباشه بگیم هام بده انگشتت رو می زاری تو دهنم یعنی هیچی نداری با دالی کردنت هم کلی دلبری می کنی وقتی می گیم دالی سرت رو تا کجا خم می کنی که دالی کنی عزیز دلم عمر من خیلی دوست داریم  عاشقانه بی صبرانه منتظرم بیام خونه و روی ماهت رو ...
20 شهريور 1390

اولین اصلاح موی سر

گل خوشبوی ما دوردونه ما که بوی خوش تو تمام فضای خونمون رو پر کرده روز چهارشنبه ۲ شهریور نود در سن ورود به ۱۲ ماهگی یعنی ۱۱ ماه ۲ روز دیدیم موهای خانومی خیلی بلند شده مدارم میره تو چشمای خوشگلت . شب افطار خونه عمو محمود دعوت بودیم مامان جون حوا گفت دخترمو ببرم حمام تمیز بره خونه عمو جونش وقتی از حمام اومدی دیدیم بهترین فرصت برای کوتاه کردن خاله پریسا قیچی آورد . منم باهات بازی کردم حواست پرت بشه جلوی موهاتو کوتاه کرد بعد قیچی رو ازش گرفتم جاهایی که بلند تر بود رو خودم برات کوتاه کردم ماشاالله دخترم چقدر خوشگل شد قربون اون موهای قشنگت بشم. دوست دارم قشنگترینم بعد رفتیم خونمون خوابیدیم بیدار شدیم با...
5 شهريور 1390

قدم های طلایی دخملم

الهام عزیزم از نظرات خوبت ممنونم مرسی از اینکه به ما سر می زنی دوست خوب و مهربانم این گلها هم تقدیم دوست خوبم الی ستایش نازنینم دختر قشنگم و روشن ترین ماه من بالاخره اولین قدم هایت را برداشتی روز دوشنبه ٢٤/٥/٩٠ ساعت ٩:٤٤ دقیقه شب بود با خاله پریسا تو اتاق نشسته بودیم که گفتیم ببینیم خانمی راه می ره یا نه خاله اونور نشست و منم روبروت وقتی می می رو بهت نشون می دم کلی ذوق می کنی وقتی دیدی انقدر ذوق کردی شروع کردی قدم برداشتن بابا جون مهدی داشت تو پذیرایی انتخاب رشته می کرد که انقدر ما هم خوشحال شدیم که صدای خندمون بلند شد. بابایی هم خبردار شد دوباره امتحان کردیم بله دیدم دخترم راه ا...
29 مرداد 1390

چهار دست و پا و نشستن

شیرین عسل مامانی یکی یه دونه من بالاخره در تاریخ ١٧/٥/٩٠ روز دوشنبه برای اولین بار چهار دست و پا رفتی . از سر کار که رفتم خونه مامان جون گفت یه خبر خوب ستایش خانوم چهار دست و چا می ره کلی ذوق کردم یه چیزی که خوشت می اومدبهت نشون دادم دیدم داری می یای بغلت کردم انقدر ذوق کرده بودم که دوست داشتم تو بغلم انقدر فشارت بدم کلی بوست کردم تا آخر سر گریه ات در اومد نشسته بودیم داشتیم صحبت می کردیم که دیدم خودت بلند شدی نشستی عزیز دلم چقدر روز به روز دوست داشتنی تر می شی تمام زندگی منی نفس من دوست دارم بهارم شب که رفتیم خونه به بابا مهدی گفتم اونم کلی ذوق کرد و فوری زنگ زد به مادر ناهید گف...
19 مرداد 1390

دخملی دست دسی کن

ستایشم بهارم            دلبر من دیروز ١٣/ تیر ٩٠ روز دوشنبه  یاد گرفتی دست دسی کردنی مامان جون حوا بهت یاد داده هر وقت بهت میگیم دست دسی شروی می کنی دست زدن ولی شل شل از سرکار هم که امروز زنگ زدم خونه وقتی داشتم باهات صحبت می کردم گفتم ستایش دست دسی کن خاله پریسا می گفت داری دست دسی می کنی الهی قربون اون دستای کوچولوت بشم قشنگترینم تو سن ٩ ماه ١٠ روزگی دست زدن رو یاد گرفتی تازه سرسری هم کنی میگیم سرسری شروع می کنی سرت رو تکون دادن . وقتی یاد کارهات می افتم قلبم برات تاپ تاپ میکنه آخه تو جون من نفس منی عزیز دلم فردا سر کار نمی یام می خوایم ب...
21 تير 1390

دندون بالایی دخملی در اومد

دخمل موش موشی من دندون طایی داره                               دندونای قشنگش با خنده هاش می شینه رو لبهای گلی گلیش     ستایشم دندون بالایش هم در اومد پری روز دوشنبه 6/ تیر /90  در سن ۹ ماه و ۳ روزگی مامان جون حوا گفت زینب یه چیزی رو لثه های ستایش احساس می کنم ببین دندوناشه انگشتمو شستم کشیدم روی لثه های عزیزم دیدم بله دخملم دندونای قشنگش نیش زده بیرون خیلی کیف کردم روز قبلش یکم بد اخلاق شده بودی و نق می زدی و می گفتی که همش بقلت کنیم ولی نمی دونستم حدس...
8 تير 1390

دخملم سعی می کنه بلند شه

شیرینی زندگیم     از دیروز که مرخصی گرفته بودم تا پیشت بمونم یه چیز جالب دیدم اینک خیلی تلاش می کنی که بلند شی دستاتو می زاری و روی پاهام بصورت چهاردست وپا سعی می کنی بلند شی خیلی دوست دارم دلبرکم جالبه که اصلا چهار دست و پا نمی ری و تازه یاد گرفتی برای اینکه رو به جلو بری سینه خیز می ری وقتی هم که خسته می شی دستاتو می زاری زمین سرت رو می بری بالا و و بعدش خودتو پرت می کنی به سمت جلو الهی مامان قربون این شیرین کارهات بشه یکی یه دونه ام دختر دردونه ام خیلی دوست دارم ستایش         ...
8 تير 1390